اسم الکتاب : معاد و جهان پس از مرگ المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 46
اين سخن را
جز ديوانگان باور نمىكنند!
«و كافران گفتند آيا كسى را به شما نشان دهيم كه
مىگويد: هنگامى كه شما مرديد و از هم متلاشى شديد آفرينش جديدى پيدا خواهيد كرد؟
اين شخص يا به خدا تهمت مىزند و يا ديوانه است». [1]
و به اين
ترتيب بعد از مسئله ايمان به خداى ناديده، اين
مشكلترين مطلبى بود كه بر فكر جمعى از مردم جاهليت سنگينى مىكرد با اينكه از درون
فطرت خود زمزمه لطيف رستاخيز را مىشنيدند اما جنجالى كه از رهگذر جهل و نادانى
آنها بر مىخاست اين زمزمه را در خود گم مىكرد.
آنها
نمىدانستند همين دانه خرماى خشكيده و پوسيدهاى كه در لا به لاى خاكها گم
مىشود، شايد تاكنون دهها بار جزء زمين شده و سپس از مجراى ريشه درخت خرمايى سر
از شاخهها برآورده و دوباره شكوفه و سپس خرماى لذيذ وتر و تازهاى شده و باز هم
خكشيده و به روى خاك افتاده است.
و يا آن شير
شتر، بارها جزء بدن بچه شترى شده و پس از مردن و خاك شدن او به زمين برگشته و از
مجراى ريشه گياه و يا بوته خارى جزء بدن شتر ديگرى گشته و از عروق او به پستانش
انتقال يافته و سپس شير تازهاى گرديده است!
اين فكر
جاهلى كه موجودات زنده اين جهان معدوم مىگردند و بازگشت معدومان ممكن نيست، تنها
در مغز آن عرب بيابانى نبود، بلكه شايد از مغز يك فيلسوف نيز در شكل ديگرى
خودنمايى كرده باشد كه اگر بنا باشد رستاخيز و معاد صورت گيرد «اعاده
معدوم»! لازم مىآيد و اعاده معدوم محال است!