اسم الکتاب : معاد و جهان پس از مرگ المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 190
پارچههاى يك كارخانه پارچه بافى كه دائماً عوض مىشود ولى با يكديگر اتصال
دارد.
به همين جهت عدهاى از آنها مجبور شدهاند بگويند: من جنبه نسبى دارد و هر كس از جهتى خودش است و از
جهتى غير خودش چنانكه نامبرده در همان كتاب مىگويد:
«من در عين اينكه خودم هستم خودم
نيستم، من همان خود و ثابت هستم، ولى متغير مىباشم، بهترين مثال براى فهميدن اين
قضيه تشبيه به رودخانه است، رودخانه جارى است و هر لحظه آن با لحظه گذشته اختلاف
دارد و در عين حال همان رودخانه است.» [1]
اما اين سخن عجيبى است، زيرا معنى آن چنين است كه من همان آدم چند سال قبل
نيستم و حقيقاً عوض شدهام ولى خيال مىكنم همانم! ... و اين برخلاف وجدان هر كس
است!
از اين گذشته «من» مجموعه تصورات نيستم، تصورات كار «من» است نه «من»، پس اين
«من» كيست كه مبدأ تصورات است؟
آنها پاسخ قانع كنندهاى براى اين سؤال ندارد، و نمىتوانند موجود ثابتى را در
طول عمر به ما نشان دهند كه پايه وحدت شخصيت ما باشد.
3- عدم انطباق بزرگ و كوچك
بحث در اين بود كه آيا روح انسان يك حقيقت ثابت و مافوق طبيعى است يا يك خاصيت
وابسته به بدن و دائماً در حال تغيير.