يعنى نخست تقواست، و به دنبال آن تذكر و يادآورى، و سپس بصيرت، و نتيجه آن
نجات از وسوسههاى شيطان است.
***
3- سوء استفاده از رابطه «علم» و
«تقوا»
با اينكه رابطه تقوا و معرفت، همانگونه كه مشروحاً بيان شد، رابطهاى است
انكارناپذير هم از نظر قرآن و اخبار، و هم از نظر دليل و عقل، ولى با اين حال
نبايد تصور كرد كه مفهوم اين سخن آن است كه ما طريق تحصيل علم را طبق روال معمول
رها سازيم، و بگوييم: تنها به اصلاح درون مىپردازيم، تا همه علوم و دانشها به
سوى قلب ما سرازير شود! همان گونه كه جمعى از صوفيه پنداشتهاند، و اين مطلب را
بهانهاى براى مبارزه با علم رسمى و تحصيل دانشها كرده، و در جهل و بىخبرى فرو
ماندهاند.
اسلام از يك سو، تحصيل علم را واجب مىشمرد، تا آن حد كه حضور در مجلس علم را
حضور در باغى از باغهاى بهشت مىشمرد (مَجْلِسُ
العِلْمِ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الجَنّةِ).
و نگاه كردن به صورت عالم را عبادت مىداند (النَّظَرُ الى وَجْهِ الْعالِمِ عِبادَةٌ)[1] و گام برداشتن در راه طلب علم را، گام به سوى
بهشت، معرفى مىكند. [2]
مركبهاى قلمهاى دانشمندان را برتر از خون شهيدان مىشمرد [3] و حفظ حديث و
نوشتن آن را از فضايل بزرگ مىداند. [4]