12- آيا آنها در قرآن تدبّر نمىكنند؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟
13- چشمهاى ظاهرى نابينا نمىشود، بلكه دلهايى كه در سينهها جاى دارد
بينايى و بصيرت را از دست مىدهد.
14- آنها دلها (عقلها) يى دارند كه با آن نمىفهمند، و چشمانى دارند كه با
آن نمىبينند، و گوشهايى كه با آن نمىشنوند، آنها همچون چار پايانند بلكه
گمراهتر، آنها همان غافلانند.
***
شرح مفردات:
قبل از هر چيز بايد واژههاى مختلف و ظريفى را كه در آيات فوق، در مورد موانع
شناخت و محروم شدن انسان از معرفت به كار رفته، مورد بررسى قرار دهيم، چرا كه هركدام
از آنها اشاره به مرحلهاى از انحراف فكر انسان و محروميت او از شناخت است، از
مراحل ضعيفتر شروع مىشود و به مراحل سخت و خطرناك مىرسد، آنچنانكه به كلى حسّ
تشخيص از او گرفته مىشود، بلكه چهره حقيقت واژگونه در نظرش مجسم مىشود، ديو را
فرشته مىبيند، زشتىها را زيبايى، و باطل را به صورت حق.
* «زَيْغ» به طورى كه بسيارى از ارباب لغت گفتهاند، به
معناى «انحراف»، يا «انحراف از حق و راستى» است، و لذا در قرآن مىخوانيم: «رَبَّنا لا تُزغْ قُلُوبَنا؛ پروردگارا! دلهاى ما را از ايمان و حق، منحرف مفرما». [1]
* «رانَ» از ماده «رَيْن» (بر وزن عَين) به معناى زنگارى است كه روى اشياى قيمتى مىنشيند، اين سخن را
«راغب» در «مفردات» آورده، و بعضى ديگر از اهل لغت گفتهاند: «قشر قرمز رنگى است
كه بر اثر رسوبات هوا، روى بعضى از فلزات مانند آهن ظاهر مىشود» كه ما در فارسى
آن را «زنگ» يا «زنگار» مىگوييم و معمولًا نشانه پوسيدن و ضايع شدن، و سبب از بين
رفتن شفافيت و