و عجب خام و ساده انديشند، آنها كه تاريخ را با تمام شاخ و برگهايش مولود
جبرى مسائل اقتصادى، و بالخصوص ابزار توليد، مىدانند، يعنى تاريخ انسان را مخلوق
و محكوم بىاراده مشتى ابزار و دستگاههاى توليدى مىپندارند كه خود انسان آن را
ساخته است.
اين گروه با اين طرز تفكر نه انسان را شناختهاند و نه تاريخ را.
***
5- تاريخ «نقلى» و «علمى» و «فلسفه
تاريخ»
يكى از انديشمندان معاصر تاريخ را از يك نظر به سه شاخه تقسيم مىكند:
1- تاريخ نقلى: كه مجموعه حوادث جزئى و
مشخصى است كه در گذشته واقع شده، و در حقيقت شبيه فيلمى است كه از حادثه يا حوادثى
بردارند، و لذا هميشه جزئى است، نه كلى، و سخن از بودنها مىكند، نه شدنها، و
متعلق به گذشته است نه امروز و نقلى است نه عقلى
اين شاخه از تاريخ مىتواند از طريق محاكمات، شبيه تأثير پذيرى انسان از
همنشين، و عبرت آموزى از مردم زمان، مفيد و آموزنده باشد، همانگونه كه قرآن مجيد
«اسوهها» را طرح مىكند، تا مردم از آن پند گيرند.
2- تاريخ علمى: كه از قواعد و سنتهاى حاكم
بر زندگى انسانها سخن مىگويد، قواعدى كه از بررسى و تحليل حوادث گذشته، به دست
مىآيد، و در حقيقت تاريخ نقلى ماده خامى است براى اين قسمت.
از ويژگىهاى اين قواعد، قابل تعميم بودن، علمى بودن، و به صورت يكى از منابع
معرفت و شناخت در آمدن، و انسان را مسلط بر آينده ساختن است.
ولى با اين حال اين قسم از تاريخ نيز علم به بودنها است، نه شدنها، هر چند
كلى و عقلى است.
3- فلسفه تاريخ: كه سخن از تحول جامعهها،
از مرحلهاى به مرحله ديگر