همه جاست، و
در عين حال مكانى ندارد: «وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ
حَبْلِ الْوَريدِ؛ و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم»!
[1]
«هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ
الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىءٍ عَليم؛ اوست آغاز و
پايان، و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست». [2]
بنابراين اگر
در آياتى از قرآن مىخوانيم: «ذُوالْعَرْشِ الَمجيدُ؛
او صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است». [3]
(عرش در اين جا به معناى تخت بلند شاهانه نيست) و نيز اگر در آيه ديگر مىخوانيم:
«الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى؛ خداوند رحمان بر عرش قرار
دارد». [4]
هرگز به اين
معنى نيست كه او مكان خاصّى دارد، بلكه حاكميّت او را برتمام عالم مادّه و جهان
ماوراء طبيعت ثابت مىكند. چرا كه اگر براى او مكان خاصّى قائل شويم او را محدود
كردهايم و صفات مخلوقات را براى او ثابت نموده، و او را مانند ساير اشياء
دانستهايم، در حالى كه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىء؛
هيچ چيز همانند او نيست». [5]
«وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً احَد؛
براى او هيچ گونه شبيه و مانندى وجود ندارد». [6]
[4]. از بعضى از آيات قرآن استفاده مىشود كه
كرسى خداوند تمام آسمان و زمين را فرا گيرد بنابراين عرش او بر تمام عالم مادّه
است. «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمواتِ وَ الارْضَ»
(سوره بقره، آيه 255)