اسم الکتاب : از تو سوال مى كنند( مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 55
الى اللّه
است، كمش بسيار و اندكش بىشمار است. نمونههاى فراوانى در تاريخ اسلام و ساير
اديان سراغ داريم كه كار كوچك مخلصانهاى منشأ خيرات كثير و فراوانى شده است.
حضرت موسى
عليه السلام پس از حوادث خاصّى كه برايش رخ داد و تحت تعقيب فرعونيان قرار گرفت،
براى حفظ جانش مجبور به ترك مصر و سفر به سوى كشور مدين شد. او در حالى از دست
مأموران طاغوت مىگريخت كه نه توشه سفرى داشت، و نه كسى را در مدين مىشناخت. امّا
هنگامى كه به مدين رسيد براى رضاى خدا گام كوچكى برداشت كه تحوّل بزرگى در زندگيش
ايجاد كرد. خسته و كوفته در سايه درختى نشسته بود و صحنه آبيارى گوسفندان را تماشا
مىكرد، و همزمان با خداى خويش راز و نياز مىنمود. بناگاه متوجّه شد كه در ميان
شبانها، دو دختر هستند كه چوپانهاى پسر نوبتى به آنها براى سيراب كردن
گوسفندانشان نمىدهند. نزديك آن چاه آمد و به چوپانها اعتراض كرد: چرا نوبت اين
دختران را مراعات نمىكنيد؟ آنها به كنارى رفتند تا موسى عليه السلام دلوى كه بايد
چند نفر از چاه مىكشيدند، به تنهايى پر از آب كند و از چاه بيرون بكشد. او با
استعانت از پروردگار اين كار را انجام داد، و گوسفندان آن دختران را سيراب كرد، و
به سايه درخت بازگشت و خطاب به پروردگارش عرض كرد:
«رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ
خَيْرٍ فَقِيرٌ»؛ پروردگارا! به هر خير و نيكى كه تو بر من فرو
فرستى، نيازمندم». [1]
دختران شعيب
كه زودتر از همه روز به خانه بازگشتند داستان را براى پدر بازگو كردند و حضرت شعيب
عليه السلام يكى از دختران را به دنبال حضرت موسى عليه السلام فرستاد، و او را به
خانهاش دعوت كرد، و در نهايت حضرت موسى عليه السلام صاحب زندگى و