عبادت و اكتفاء به قدر ضرورت از طعام كه اين همه مقدمه براى تعالى روح و روان است، مرحوم الهى در ذيل اين فراز (اجسادهم نحيفه) گويد:
بتن لاغر زرنج و سعى بسيار
به جان فربه زمهر روى دلدار
چو خوش گفت آن حكيم قدسى آواز
تن و جان را تضاد افتاده زآغاز
چو تن فربه كنى لاغر شود جان
چو جان را پرورى تن گشت پژمان
تن آسائى هلاك جان پاك است
زرنج تن روآنهاتابناك است
حكيمان بر مثال گوهر و سنگ
همى دانند جان و تن زفرهنگ
تو سنگ تن مزن بر گوهر جان
غبار جسم از آن گوهر بيفشان
تن آسائى روانت تار سازد
فروزان، شمع جان، تن گر گذارد
تو را تا يار باشد دانش و رأى
تن خاكى بيفكن جان بياراى
كه جان جاويد يابد، زندگانى
تن خاكى نپايد جاودانى