اسم الکتاب : لغات در تفسير نمونه المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 481
[لُجِّى:]
«أَوْ كَظُلُمَاتٍ
في بَحْرٍ لُّجِّيٍّ»
«لُجِّى» (بر وزن گرجى) به معناى درياى عميق و پهناور است و در اصل، از مادّه «لجاج» به معناى
پىگيرى كردن كارى است (كه معمولًا در مورد كارهاى نادرست گفته مىشود) سپس، به
پىگيرى امواج دريا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است.
و از آنجا كه دريا هر قدر عميقتر و گستردهتر باشد امواجش بيشتر است اين واژه
در مورد درياهاى عميق و پهناور به كار مىرود. [1]
[لحن:]
«في لَحْنِ
الْقَوْلِ»
«راغب» در «مفردات»، مىگويد: «لحن» عبارت از اين
است كه، سخن را از قواعد و سنن خود منحرف سازند، يا اعراب خلافى به آن دهند، و يا
از صورت صراحت، به كنايه و اشاره بكشانند، و منظور در آيه مورد بحث، معناى سوم
است، يعنى اين منافقان بيماردل را، از كنايهها و نيشها و تعبيرات موذيانه و
منافقانهشان، مىتوان شناخت. [2]
[لُدّ:]
«وَ تُنْذِرَ بِهِ
قَوْماً لُّدًّا»
«لُدّ» (با ضم لام و تشديد دال) جمع «أَلَد» (بر وزن عدد) به معناى دشمنى است كه خصومت شديد دارد، و به
كسانى گفته مىشود كه در دشمنى كردن متعصب، لجوج و بىمنطقند. [3]
[لِسان:]
«لَهُمْ لِسانَ
صِدْقٍ عَلِيًّا»
«لِسان» در اين گونه موارد، به معناى يادى است كه از انسان در ميان مردم مىشود و
هنگامى كه آن را اضافه به «صْدق» كنيم و «لسان
الصدق» بگوئيم، معناى ياد خير، نام نيك و خاطره خوب
در ميان مردم است. [4]
[لطيف:]
«وَ هُوَ اللَّطيفُ
الْخَبيرُ»
«لطيف» از مادّه «لطف» است. هنگامى كه درباره اجسام به كار مىرود، به معناى سبكى در مقابل سنگينى.
هنگامى كه درباره حركات (حركت لطيفه) به كار مىرود، به معناى يك حركت كوچك و
زودگذر.
و گاهى نيز در مورد موجودات و كارهاى بسيار دقيق و باريك- كه با حسّ قابل درك
نيستند- به كار مىرود.