responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : نشریه حوزه المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 1  صفحة : 11
اهميت قلم و مقام نويسندگى



احمداحمدى بيرجندى
ن .والقلم و مايسطرون
خداوند متعال به قلم و آنچه با قلم مى نويسند و بر صفحه كاغذ نقش مى بندد سوگند مى خورد.

دليل عظمت قلم و نگاشته هاى قلم همان سوگندى است كه خداوند بدان خورده است زيرا در قرآن كريم خداوند متعال همه جا به مظاهر عالم وجودى كه خود خلق فرموده قسم مى خورد مانند: عصر شب فجر خورشيد ماه ... اينها همه مظاهر آفرينش اند. گردش منظم شب و روز آفتاب و باران آسمان و ستارگان همه و همه اهميت دارند و در جهان عظيم خلقت نقشى ايفا مى كنند و در زندگى انسان كه گل سرسبد آفرينش است تاثير مستقيم و غير مستقيم دارند قلم هم يكى از آن مظاهر هستى است . قلم آلتى است كه نيات و منويات ارزشمند و يا بى ارزش آدمى را بر جريده روزگار ثبت مى كند و براى آيندگان به يادگار مى گذارد. بيان و گفتار هم كه منبعث از نفس ناطقه انسان است اهميت دارد ولى گفتار در فضا پخش مى شود اثر مى گذارد ولى تاثير بيان پايدار نيست .امواج صوتى كه حامل سخن است در فضا گم مى شود نابود مى گردد.اما آنچه ازانديشه ها بر روى سنگ يا پوست يا كاغذ ثبت مى شود هميشه پايدار مى ماند.از نسلى به نسل ديگر مى رسداز دوره اى به دوره ديگرانتقال مى يابد. سنگنبشته هايى كه بر دل كوهها يا بر روى گورها و ديوارهاى معابد و مساجد نقر شده است هزارها سال باقى مانده و همچنان باقى خواهد ماند وبا آيندگان سخن خواهد گفت . پوستها كاغذهاى زرد و سفيد والوان ديگر كه از هزارها سال پيش بر جاى مانده و در محفظه هايى نسوز در كتاب خانه هاى مهم جهان گرد آمده و نگهدارى مى شود همه و همه يادگار بشرهاى گذشته است كه با نيش قلم بر چهره كاغذها نقش بسته واسرارى را بازگو مى كنند.از آن زمان كه خط تصويرى بوده است (خط هيروگليف ) در مصر قديم و خطهاى كهنه ديگر در چين و هند وخطاوستائى و دين دبيره درايران باستان كه بيشتر مطالب مذهبى وانديشه هاى دينى و تاريخى را در لوحها و بر روى پوستها و كاغذه ثبت كرده است بشراز قلم و آنچه بدان نوشته مى شود سود جسته است . تورات وانجيل اگر چه به صورت اصيل براى پيروان اديان يهود و نصارا باقى نمانده است - اما هر چه هست در سايه قلم و نگارش پايدار مانده .از همه مهمتر قرآن كريم - آخرين منشور آسمانى كه به وسيله جبرئيل امين ( ع ) بر پيامبر عاليقدرش حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ) وحى شده است پس از وحى به دست كتاب وحى و به خصوص حضرت على (ره ) داماد و پسر عم آن حضرت بر صفحه هاى چوب و برگ و ... نقش بسته است و پس از گذشت 14 قرن به دست ما مسلمانان رسيده است .

حال منصفانه بينديشيم كه اگر قلم و نويسندگى نبود و بشر نمى توانست با علامات و راز و رمزها ما فى الضمير خود را بر رخسار كاغذ نقش بندد براى ماازانديشه هاى گذشتگان و بخصوص از گفتارهاى ارزنده انبياء واولياء دين ( ع ) چه باقى مى ماند؟ و ما در آن صورت چه حالى داشتيم ؟!

پس بايد قبول كرد كه چرا قلم و نويسندگى آن چنان ارجى وارزشى دارد كه خداوند متعال بدان سوگند مى خورد و آن را - غيرمستقيم و مستقيم - مى ستايد و ما را به ارزش آن توجه مى دهد. همچنان كه در نخستين پيام آسمانى بشرها را به اهميت (قرائت ) و ( علم ) و (دانستن ) متوجه مى كند:

بسم الله الرحمن الرحيم
اقرء باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقرء و ربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم
باز هم دراين سوره مباركه ( علق ) به اهميت (قرائت ) ( علم ) و (قلم ) اشاره فرموده است .

نتيجه ديگرى كه ازاين آيات مباركات عايد مى شود - صرفنظراز گذشته هاى دور كه آن هم دراثر تعليمات روشنى بخش انيباء عظام ( ع )است - توجه خاص دين مبين اسلام است به (قلم و ( علم وانتقال و تعليم و تعلم دانش كه مايه روشنى و نور و سعادت است .

اولين انگيزه مسلمانان به آموختن واشاعه علم دراطراف و بين همه طبقات مردم همين پيام آسمانى است كه در آغاز چراغ نورانى دانش را به پيامبر عاليقدرش مى دهد و آن بزرگواراين مشعل نورانى را در بين امت مى گسترد وافرادامت نيز آن را دست به دست به شرق و غرب عالم مى برند و همه جا را نورانى مى كنند همين مشعل نورانى است كه ابوعلى سينا و محمد بن زكريا وابوريحان بيرونى و هزاران عالم تعهداسلامى را در دامن خود پرورش مى دهد.

و قلمهاى همين بزرگان است كه علوم اسلامى را كه از قرآن كريم نشات گرفته بود بر روى صفحات كاغذ نقش كردند و آنها را نسل به نسل و دست به دست به ما رساندند. مااگرامروز كتاب قانون و شفا واشارات بوعلى را در دست داريم و يااز كتاب التفهيم بيرونى و خصال شيخ صدوق (ره )استضائه واستفاده مى كنيم بدان جهت است كه اين بزرگان در پرتو پيه سوزها و شمعهاى كم سو شبهاى گرم تابستان نشستند وانديشيدند و حاصل انديشه هاى خود را كه زبده زندگى پر ثمر آنها بود و براثر زيت فكرت سوختن بحاصل آمده بود در لابلاى اوراق دفاتر خود نگاشتند و آنها را هشتند و رفتند و نام نيك و پر آوازه خود را بر جاى گذاشتند. روانشان شاد باد.

خصوصيت ديگرى كه در عالمان اسلامى ما بوده است پاى بند به تعهد و مسئوليت دينى واجتماعى بوده است . و به يقين علماءاسلامى آثار خود را بر حسب تفنن و يا براى وقت گذرانى و وقت كشى نمى نوشته اند بلكه آنچه آنان را وادار به انديشيدن و نوشتن و بر جاى گذاشتن آثارشان مى كرده است همان تكليف و تعهد بوده است زيرا(: دراسلام بسيارى از رشته هاى علمى وادبى بلكه همه آنها در رابطه با تكليف و تعهد پديد آمده است واين امر حاكى است از آگاهى دينى و زمانى عالمان پيشين .

فلسفه تطبيقى علم كلام علم بلاغت و نقد سخن علم نحو و صرف همه و همه در رابطه با حفظ و صيانت فرهنگ اسلامى وانتقال آن پيدا شده و تدوين يافته است . بخش عمده اى از علم بلاغت در خدمت بحث درباره قرآن واعجاز قرآن شكل يافته است عالمان آگاه آن روزگاران همواره در رابطه با آگاهى و تعهد به تدوين و تاليف و تحصيل و تدريس دست مى برده اند. علم براى علم و روشنفكرى براى روشنفكرى براى روشنفكرى و شعر براى دل واطلاع براى لذت عقل يا تفاخر و تفاضل مطرح نبوده است . پس ادبيات اسلامى است كاملا متعهد و جهت دار1 يك عالم متعهداسلامى كه با روى به قرآن و روز معاد و بالاتراز همه به خداوند قادر متعال دارد واو را حاضر و ناظر براعمال خود مى داند وايمان دارد كه( مدادالعلماءافضل من دماءالشهداء) خويشتن را همچون مجاهدى فى سبيل الله مى داند كه در پشت سنگر براى ابقاء دين وابلاغ پيام و ترويج احكام بايداسلحه قلم را همچون سربازى ايثارگر در سنگر در بين انگشتان خود بفشارد و زانو به سينه بجسباند و چراغ ديده بيفروزد و با قلم و زبان و نگارش آثار خود در ثبت و ضبط و ترويج واشاعه حق و حقيقت لحظه اى را بيهوده از كف ندهد. جز حق ننويسد و جز حق نگويد تاارزش قلم را در مقام انجام دادن تكليف و تعهد ثابت كند و حرمت آن را حفظ نمايد.

و چنين قلمى است كه ارزش دارد خدوند منان به آن سوگند خورد زيرا چنين قلمى مظهر پاسدارى از حق و حقيقت است .

قلمهاى بمزد و مزدورى نهاده اى كه در خدمت طاغوتها بوده اند و آنچه رغا آنان گفته اند نوشته اند و منشى حضور سلطان يااهل زژ و زور بوده اند و جز تملق و چاپلوسى واغراقهاى دوراز واقع چيزى ننوشته اند و يا نگفته اند. قلمى بهر خدا واز براى حق با كاغذ آشنا نكرده اند. هيچ ارزى وارزشى در پيشگاه خداوند متعال نداشته و ندارند. بلكه در قيامت به پاداش قلمزنيهاى خود بازخواست و مواخذه خواهند شد.

يا صاحب قلمانى كه بدون علم و آگاهى كافى و بدون خبراز تكليف و تعهد دينى واخلاقى چيزى ننوشته اند. شعرى براى دل خود سروده و يا دفتر و كتابى را براى مسائل بيهوده سياه كرده اند و( هتر خود را فقط براى هنر خواسته اند) يا(دانش خود را براى تفاخر به ديگران نموده اند) بى توجه به سرنوشت اجتماع و بى خبراز خير و شر مردم بيگناه كه آنان را ستوده واحترام نهاده اندافرادى بوده اند بى خاصيت و چراغدارانى بوده اند كه چراغ را زير عبا گرفته اند واز فروز زندگى آن جلوگيرى كرده اند. چنين صاحب علمان و صاحب قلمانى را نمى توان متعهد و مسئول شناخت .

نويسنده آگاه و متعهد همچون طبيبى حاذق و خبيراست كه ابتدا بايد از دانش طب اطلاع و آگاهى كافى به دست آورد و خود رااز همه جهت آماده علاج بيماران نمايد. آنگاه مرض را تشخيص دهد. و دروهاى مورد نياز را تجويز كند و آنها را به بيمار خود بخوراند يا به او تزريق كند و براى اينكه در كار خود موفق شود بايداز آخرين راههاى علاجى كه دانشمندان اين رشته بدست آورده اند واز آخرين ابزارهايى كه كشف كرده اند آگاهى داشته باشد

طب و طبابت و علاج بيماران را وظيفه اى خدائى و مردمى و مهم بشمارد آنگاه دست بكار شود و با تمام قدرت و توان و دانش خود بكوشد تا بيماران رااز بيماريهاى مزمن و مهلك نجات بخشد.

نويسنده متعهد شاعر مسئول نيز چنين است .

نويسنده نخست بايد علم و آگاهى كافى به دست آورد تحصيل كند مطالعه كند تامل كند كوش كند تا ذوق و شوق خود را جلا و رونق بخشد و آن را با شتوانه آگاهى نيرومند سازد.

نويسنده بايد آگاه به زمان خود و مردم روزگار خود باشد دردهاى اجتماعى آنها را به خوبى تشخيص دهد و بداند چه چيزهائى اولويت و بر ديگر كارها برترى دارد سپس با سلاح قلم به ميدان آيد و براى مردم روزگار خود چيزى بگويد و بتويسد كه مورد نياز آنهاست .

مقاله داستان نمايشنامه سناريو (براى تهيه فيلم ) شعر قصيده غزل تركيب بند و هر چه را شايسته تر و بايسته تر مى داند بنويسد و آنها را در معرض افكار مردم قرار دهد. چيزى بنويسد كه مردم دريابند بخوانند و لذت ببرند و آگاه شوند تحريك شوند تبليغ شوند آماده شوند براى مبارزه هاى آينده در سنگرايثار و در راه شهادت در راه خدا و دين خدا. براى ساختن و پرداختن جامعه ايده آل و مدينه فاضله اسلامى و ديارى كه مردم لذت زندگى را در پناه قوانين حيات بحش اسلام حس كنند و ديگران نيز آرزو كنند كه كاش ما هم چنين باشيم : داراى سعادت دنيا و خوشبختى و نجات عقبى .

تامل در ترجمه احوال آنان اين حقيقت را براى ما روشن مى سازد كه آن بزرگان همه به ادبيات و بلاغت و مناظره و شعر و نثراز طريق آموختن علوم قرآنى و بلاغى توجه خاصى مبذول مى داشته اند اشعار و آثارادبى آنها برجاى مانده و گواهى روشن است . قلم سحارى كه در پرورش آثار خود داشته اند نشانگراين واقعيت است .از شاعران اسلامى و شيعى سخنى نمى گوئيم كه آثار آنها همچون خورشيد در آسمان ادب مى درخشد تنهااز چند تن از مناخران مانند: سيدجمال الدين اسدآبادى كه مدت هشت سال در مصر و كشورهاى اسلامى و غيراسلامى بسر برد نام مى بريم كه اديبان بزرگ و روزنامه نويسان سترگى را تربيت كرد.- بى جهت نيست كه تقريبا همه درادبيات چيره دست مى شده و آنگاه به رشته هاى تخصصى خود مى پرداخته اند. علامه امينى صاحب الغدير كاشف الغطاء صاحب كتاب اصل الشيعه و اصولها شيخ آقا بزرگ طهرانى صاحب الذريعه و ميرزا محمدتقى شيرازى و در سالهاى نزديك علامه سيدمحمد حسين طباطبائى و سرانجام استاد شهيد مطهرى هر كدام در جاى خود ستاره اى درخشنده اند در آسمان علم وادب . آثار علمى آنهااحتياج به معرفى ندارد.اما آثارادبى آنها نيز در دست و نشانگر ذوق و حال آنها مى باشد. آثار منثور آنها نشان دهنده علم و آگاهى آنهاست . آثار منظوم اواشعار پر شور و حال برخى ازاين ستارگان ادب در جاى خود ممتاز و خواندنى است گر چه شاعرى فن آنها نبوده است ولى نشان دهنده ذوق آنان مى باشد از جمله به اين نغمه هاى عرفانى توجه كنيد:

مهر خوبان دل و دين از همه بى پروا بردرخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت ز سمك تا به سماكش كشش ليلى بردمن به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راهذره اى بودم و مهر تو مرا بالا بردمن خسى بى سرو پايم كه به سيل افتادم او كه مى رفت مرا هم به دل دريا بردجام صهبا به كجا بود و مگر دست كه بود؟ كه درين بزم بنگرديد و دل شيدا برد؟خودت آموختى مهر و خودت سوختيم با برافروخته روئى كه قراراز ما بردهمه ياران به سر راه تو بوديم ولىغم روى تو مرا ديد و مرا تنها بردهمه دلباخته بوديم و هراسان كه غمت همه را پشت سرانداخت مرا تنها بردخم ابروى تو بود و كف ميشوى تو بود كه به يك جلوه زمن نام و نشان يكجا برد
اين نفمه هاى شورانگيز عارفانه كه از قلب عارفى دل آگاه جان سوخته برخاسته از مفسرى عاليقدر و فيلسوفى ژرف انديش است كه هر كس او را ديده و محضرش را درك كرده باشد فكر نمى كند در پس اين چهره نجيب و آرام همچو حال و هوايى و همچنين شور و حالى موج مى زده است .اواستاد فقيه و علامه بزرگوار محمد حسين طباطبائى

صاحب تفسيرالميزان است كه عمرى در حوزه هاى علميه نجف و تبريز و قم زيست و شمع وجودش روشنى افرادى محافل علمى و فلسفى نه تنهاايران بود بلكه در خارج ازايران نيز بزرگانى بودند كه خوشته چين خرمن فضائل و كمالات وى شدند. روحش شادباد.

وى خوداديبى بى مانند و سخنورى ممتاز در زبان عرب بود انديشه هاى بلند و سخنان جاذبش سرمشق آزادانديشان جهان اسلام گرديد. آرى استادان بزرگوار مااين چنين بوده اند باادبيات و شعر و نثر و نويسندگى انسى داشته اند و آثار پرارزش خود را درابعاد مختلف معارف اسلامى نگاشته و آنها را به يادگار گذاشته اند.اينان كسانى هستند كه قلم را در خدمت اسلام و قرآن نهادند واز چشمه سار دين مبين جامهاى پياپى نوشيدند و به ديگران بويژه شاگردانى همچون شهيد مرتضى مطهرى كه خوداستادى اديب و فيلسوفى بنام بود نوشاندند و آنها نيز آثارشان را همچون اسلاف نوشتند و برجاى گذاشتند.

اين همه زاده قلم و بنان و نويسندگى آنها بوده است . قلمهائى متعهد كه براى خدا و خلق خدا بر صفحات كاغذ نهاده مى شد وانديشه هاى بلند آنها را منعكس مى كرد.اينان با زبان شعر و آثار شعرى عرفاى بزرگ آشنا بودند.

بنابراين نويسندگى وارزش قلم نه كارى است كه از هر كسى برآيد هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشستكلاهدارى و آيين سرورى داند نه هر نه
كه چند كتاب نثر و شعر خواند و ذوقى و حالى پيدا كرد نه نويسنده است و نه شاعر نه متعهداست و نه مسئول ! ما چنين نويسندگان و شاعرانى در دوران طاغوت داشتيم كه در كافه ها مى نشتند و با تفريحات ناسالم و ناروا وقت عزيز خويش را مى گذارندند و ورقى چند سياه مى كردند و آنها را به روزنامه يا مجله اى مى سپردند تا به زيور طبع آراسته شود!

همين ها نيزادعا مى كردند كه ما نويسندگان و شاعران متعهد و مردمى هستيم و غم مردم مى خوريم !اما براستى راست نمى گفتند زيرا رفتارشان حقيقت شان را بر ملا كرد. نويسنده و شاعر متعهدابتدا بايدايمان و اعتقاد خود را بر پايه درست واشتوارى بگذارد آن گاه جهت و هدف كار خود را روشن كند كه براى كه مى نويسد و براى چه مى نويسد...

تنها آثارى جاودانى و ماندنى است

كه پايه استوارى داشته باابديت پيوند داشته باشد تا ماندنى شود و در كاراصلاح واكمال فرد واجتماع و جامعه منشاء ثمر باشد. تا هدف خدائى و متعالى نباشداثرى ارزنده به وجود نمى آيد بايد كوشيد در راه نويسندگى واگراستعداد و قريحه اى باشد - در راه شاعرى گام نهاد اما با پشتوانه اى محكم و برگزيدن جهت درست و براى هدفى متعالى .

امام و حوزه هاى علميه
بايداز حوزه هاى علميه يك عالمى به تمام معنا بيرون بيايد و مركز ساخت انسانى باشد

تمام فسادهايى كه در يك ملتى يا ملتها پيدا شده است از حوزه هاى علميه اى بوده است كه متعهد به دستورات اسلامى نبوده اند.

كوشش كنند علمايى كه الان در حوزه ها هستند در هر حوزه اى از حوزه هاى اسلامى كه اين جوانها با فطرت سالم مى آيند بعد 10 - 20 سال با يك فطرت فاسد بيرون نروند. تهذيب لازم است .

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقى
1. محمدرضا حكيمى ادبيات و تعهد دراسلام ص .1314.

اسم الکتاب : نشریه حوزه المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 1  صفحة : 11
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست