responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : معرفت اقتصادی المؤلف : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    الجزء : 1  صفحة : 7
علم اقتصاد متعارف و خودگروي لذت‌گرايانه

، سال اول، شماره اول، پاييز و زمستان 1388، ص 163 ـ 184

علي جابري*

چكيده

علم اقتصاد در حالي در قرن هجدهم متولد شد كه بستر خاصي از طبيعت گرايي، انسان گرايي، دئيسم و نيز زدودن آثار متافيزيكي و كلامي از فلسفه فراهم شده بود. اين دانش گرچه در يك بستر اخلاقي شكل گرفت و رشد كرد، ولي ارزش‌هاي اخلاقي به تدريج از آن زدوده شد. در سير تحول انديشه‌هاي اقتصادي ،اقتصاددانان كلاسيك به خصوص آدام اسميت تحت تاثير نظريات فلاسفه اخلاق از جمله هابز و ديويد هيوم، نظريات خود را بر پايه خودگروي بنيان نهادند. اسميت اصطلاح "دست نامرئي" را با توجه به اين مفهوم مطرح ساخت و آن را به عنوان يكي از مهم ترين مكانيزم‌هاي اقتصادي مطرح كرد. بر اين اساس ادعا شد كه پيگيري نفع شخصي با كمك دستي نامرئي منافع جامعه را نيز تامين مي‌كند. فرضيه اساسي اين مقاله كه با روشي تحليلي عقلي بررسي شده آن است كه اقتصاد دانان نئوكلاسيك با پذيرش ايده خودگروي لذت گرايانه آن را وارد مدل‌هاي اقتصادي كردند. در اين فرمول بندي، علم اقتصاد متعارف نئوكلاسيكي خودگروي لذت گرايانه را به مثابه قانوني حتمي همانند قانون جاذبه در فيزيك نيوتني قلمداد كرده و رفتار اقتصادي را نه تنها به عنوان تلاشي براي حداكثر كردن لذت تفسير مي‌كند، بلكه رفتار غير خودخواهانه را غير عقلايي قلمداد مي‌نمايد.

كليد واژه‌ها: علم اقتصاد متعارف، خودگروي روانشناختي، خودگروي اخلاقي، لذت گرايي، ديگرگرايي، پيروي از نفع شخصي.

مقدمه

علم اقتصاد در حالي در قرن هجدهم پا به عرصه وجود گذاشت، كه به دنبال رنسانس و نيز طرح افكار فلسفي قرون هفدهم و هجدهم، بستر خاصي از گرايش به علوم طبيعي (و طبيعت گرايي)، انسان‌گرايي، دئيسم و نيز زدودن آثار متافيزيكي و كلامي از فلسفه فراهم شده بود. با اين همه علم اقتصاد در حين تولد نه تنها راه خود را از ارزش‌ها و اخلاق جدا نكرد، بلكه در يك بستر اخلاقي و ارزشي شكل گرفت و رشد كرد.[1]

نگاهي اجمالي به تاريخچه و ماهيت علم اقتصاد نئوكلاسيك نشان مي‌دهد كه اصول موضوعه «پيروي از نفع شخصي» و «حداكثر كردن» آن، نقشي اساسي در اين علم ايفا مي‌كنند. بر اين اساس، رفتار اقتصادي انسان فقط در صورتي عقلايي قلمداد مي‌شود كه بر اساس اين دو اصل شكل گرفته باشد. هرچند ايدة خودگروي[2] (يا پيروي از نفع شخصي)[3] به دوران يونان باستان بر مي‌گردد، اين نگرش به طور عمده در قرن‌هاي هفدهم و هجدهم توسط توماس هابز[4] با ساختاري جديد در ادبيات اقتصادي مطرح شده است. از اين‌رو، تحقيق حاضر از بررسي دوران اوليه صرف‌نظر مي‌كند و به بررسي نظر هابز در مورد پيروي از نفع شخصي مي‌پردازد.[5]

علم اقتصاد در تحليل رفتار افراد از آنچه در علم اخلاق از آن با عنوان «غايت گرايي»[6] ياد مي‌شود، استفاده مي‌كند. در مباحث فلسفة اخلاق، «غايت گرايي» به دو نوع «خودگرايي»[7] و «سود‌گرايي يا مطلوبيت‌گرايي»[8] تقسيم مي‌شود. هرچند اين دو اصل كه شومپيتر از آنها به مثابه اصول اساسي و وحدت‌بخش همة علوم اجتماعي تعبير مي‌كند،[9] در علم اقتصاد با هم و در كنار هم به كار مي‌روند، تحقيق حاضر صرفاً به خودگرايي مي‌پردازد.

نظريه‌پردازي در مورد علم اقتصاد اسلامي بايد بر اساس ارزش‌هاي اخلاقي برخاسته از متن دين مبين اسلام باشد؛ از اين‌رو، اين تحقيق فرصتي را فراهم مي‌كند تا ضمن آشنايي با نقش موثر «خودگروي» از نوع «لذت‌گرايانه»[10] آن در علم اقتصاد متعارف، زمينه براي تبيين ديدگاه اسلام در مورد خودگروي فراهم، و ميزان كارآيي آن در اقتصاد اسلامي بررسي شود. البته طرح مباحث اسلامي در اين مقاله امكان‌پذير نخواهد بود.

فرضية اساسي اين تحقيق آن است كه غايت‌گرايي به مفهوم «خودگروي لذت‌گرايانه»[11] مبناي تحليل‌هاي علم اقتصاد متداول نئوكلاسيكي را شكل مي‌دهد؛ مفهومي كه در شكل نوين خود با عنوان «ترجيحات»[12] يا «تمايلات نفساني»،[13] در ادبيات اقتصادي ظاهر شده است. براي اثبات اين فرضيه، پس از تبيين مفهوم «خودگروي لذت گرايانه»، به بررسي نقش اين مفهوم در اقتصاد نئوكلاسيك و همچنين توانايي آن در تبيين و توجيه رفتار اقتصادي انسان مي‌پردازيم.

پيشينه تحقيق

ادبيات موجود در تحليل خودگروي در علم اقتصاد را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: دسته اول كه حجم عظيمي از كتاب‌ها و تأليف‌هاي علم اقتصاد را به خود اختصاص مي‌دهد، همان چيزي است كه ادبيات علم اقتصاد متعارف بر اساس آن شكل گرفته است و اين مسئله در مقالة زبير حسن[14] به خوبي به نمايش گذاشته شده است. دسته دوم عبارت است از آنچه كه از آن به «گرايش ماديگريانه»[15] در نظام اقتصادي سرمايه‌داري تعبير مي‌شود. اينگونه تلقي از علم اقتصاد متعارف، به طور عمده توسط شهيد صدر ارائه شد، ولي در نوشته‌هاي علمي دانشگاهي دنبال نشده است.

زبير حسن در مقالة خود با عنوان «اصول موضوعه بهينه‌سازي و سودمندي آنها براي علم اقتصاد اسلامي»،[16] مي‌كوشد اين واقعيت را مطرح سازد كه شرايط تعادلي در علم اقتصاد متعارف در صورتي محقق مي‌شود كه اصول موضوعه «پيروي از نفع شخصي» و «بهينه‌سازي» همراه هم برقرار باشند.[17] وي سپس به بررسي رابطه بين «نفع شخصي» و «اخلاق» مي‌پردازد و بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه از نظر اقتصاددانان در بين محرك‌هاي رفتار اقتصادي انسان، «پيروي از نفع شخصي» عمومي‌ترين و با ثبات‌ترين انگيزه‌ها را تشكيل مي‌دهد.

زبير حسن معتقد است كه اولاً اصول و مباني دين مبين اسلام مخالف پيروي از نفع شخصي نيست؛ ثانياً پيروي از نفع شخصي هيچ منافاتي با ديگرگرايي و همدردي با ديگران ندارد. دو ادعاي مطرح‌شده توسط ايشان به تأمل نياز دارد كه در اين مقاله تنها به بررسي ادعاي دوم ايشان در مورد سازگاري خودگروي و ديگرگرايي مي‌پردازيم.

در حالي كه زبير «پيروي از نفع شخصي» را به صورت مطلق مطرح كرده است، آيت‌الله شهيد صدر به مسئلة «لذت‌گرايي مادي» نيز توجه كرده است. ايشان از اين مسئله با عنوان «گرايش ماديگرايانه»[18] در نظام سرمايه‌داري تعبير مي‌كند و مدعي است كه ماديگرايي در نظام اقتصادي سرمايه‌داري، از ماديگرايي در نظام اجتماعي اين مكتب سرچشمه مي‌گيرد.[19] شهيد صدر استدلال مي‌كند كه در نظام اجتماعي سرمايه‌داري، به واسطة محدود كردن مردم به زندگي مادي و لذايذ مادي آن، انسان‌ها از مبدأ و هدف غايي خودشان جدا شده‌اند. ايشان نتيجه‌گيري مي‌كند كه در اين سيستم «نفع شخصي» بالاترين هدف به شمار مي‌آيد؛ اما انواع مختلف آزادي، ابزاري براي نيل به اين هدف است.[20] در حالي كه آيت‌الله صدر بين روحيه ماديگري و فلسفة ماديگرايانه از زندگي تمايز قايل مي‌شود و تأكيد مي‌كند در حالي كه نظام اجتماعي سرمايه‌داري به روحية ماديگرايانه استوار است، ولي مبتي بر فلسفة ماديگرايانه از زندگي نيست.

شهيد صدر به گرايش به «لذايذ مادي» در مكتب سرمايه‌داري توجه كرده، ولي اين مسئله را در فضاي به وجود آمده به وسيلة رنسانس و انقلاب صنعنتي بررسي كرده است؛ بدون اينكه آن را در فضاي مباني ارزشي تحليل كند. اين مقاله با تكميل و تعميق اين ايده سعي مي‌كند به شكلي عميق و اساسي به نقد ايدة خودگروي لذت‌گرايانه به منزلة مفهوم محوري اقتصاد نئوكلاسيك بپردازد.

خودگروي و لذت‌گرايي

در مباحث فلسفه اخلاق، خودگروي به دو مفهوم متفاوت «خودگروي روانشناختي»[21] و «خودگروي اخلاقي»[22] به كار رفته است. بر اساس نظرية خودگروي روان‌شناختي، افراد بشر به گونه‌اي سرشته شده‌اند كه همواره در پي سود يا بهروزي خود هستند. فرانكنا با استناد به تعبير باتلر،[23] مي‌نويسد: «اين بدان معناست كه «خود دوستي» تنها «اصل» مبنايي در سرشت بشر است».[24] در برابر، بر اساس خودگروي اخلاقي، انسان از نظر اخلاقي ‌بايد به دنبال تأمين منافع شخصي خود باشد.[25] به اعتقاد برخي،[26] خودگروي اخلاقي بر پايه «خود گروي روان‌شناختي» استوار است؛ يعني استدلال خودگرايان اخلاقي براي توجيه اين نكته كه چرا افراد تنها بايد منافع خود را دنبال كنند، اين است كه اساساً انسان به طور ذاتي دنبال منافع خود است. بر اين اساس، «حب ذات»، خوددوستي و خودارضايي تنها اصل اساسي در سرشت انسان است كه هدف نهايي همه فعاليت‌هاي انسان را مشخص مي‌كند.

فرانكنا در تبيين واژه «خودگروي روان‌شناختي»، تأكيد مي‌كند كه بر اساس اين اصل، «ارضاي نفس»[27] هدف نهايي فعاليت انسان، يا اصل لذت «محرك» اصلي فعاليت‌هاي انسان به شمار مي‌رود. در مقابل، تصور رفتاري غير از اين، در تضاد با واقعيت‌ها خواهد بود. به نظر او، خودگروي روان‌شناختي تنها به معناي اين نيست كه سرشت انسان بنا به سرشتش، خودگراست؛ بلكه اين اصل بدين معناست افراد بشر هيچ تمايلي به بهروزي ديگران، جز به منزلة ابزار و وسيله‌اي براي بهروزي خودشان، ندارند. فرانكنا اين ادعا را با نقل‌قولي از باتلر تبيين مي‌كند: «باتلر معتقد است كه تمايل به خير خاص خود، مترتب يا مبتني بر وجود تمايلات بنيادي‌تر به غذا، شهرت، آميزش جنسي و غيره است. اگر هيچ يك از اين «شهوت‌هاي اوليه»[28] در ما نباشد، خيري نخواهد بود تا به آن علاقه‌مند باشيم. بهروزي ما عبارت از ارضاي اين قبيل تمايلات است».[29] از اين‌رو، بر اساس خودگروي روان‌شناختي، چه بسا فرد كاري را به نفع ديگران انجام دهد، ولي هدف او از اين كار ارضاي خود و نه ديگرگرايي است. بر اين اساس، فرانكنا ادعا مي‌كند خودگروي اخلاقي عموماً بر خودگروي روان‌شناختي استوار است.

خودگروي به مثابه نوعي نظرية غايت‌گرايانه به طور عمده تفسيري لذت‌گرايانه از منفعت خود ارائه مي‌دهد. بر اين اساس، منفعت فرد مفهومي جز خوشي و لذت ندارد و ضرر نيز به مفهوم رنج و الم است؛ يعني خودگرايان اخلاقي لذت‌گرا رفتاري را اخلاقي مي‌دانند كه لااقل به اندازة هر بديل ديگري، غلبة خوشي بر رنج را به دنبال داشته باشد.[30] اين مفهوم در خودگروي روان‌شناختي نيز منعكس شده است. بنابراين، انسان بنا بر سرشت خود، تنها به دنبال جلب لذت و دفع الم است.

مروري بر پيش‌زمينه‌هاي شكل‌گيري مفهوم خودگروي لذت‌گرايانه در علم اقتصاد

نظرية خودگروي يا نگرش پيروي از نفع شخصي سابقه‌اي ديرينه دارد. در آيين مسحيت، «حب ذات» همواره مورد پذيرش بوده است. مسيحيان بر اين عقيده‌اند كه «هبوط آدم ما را از محدود كردن حب ذات در مقدار مقرر خودش، عاجز يا تقريبا ناتوان ساخته است». اين ايده بعدها توسط هابز با تقريري غيرديني درباره سرشت انسان‌ها تبيين شد و در مباحث متفكران فردگراي[31] پس از او همچون نيچه[32] و ماكس استيرنر[33] نيز وارد شد.[34] هر چند صاحب‌نظران در بارة تفسير هابز از ماهيت انسان به عنوان موجودي «خود خواه»،[35] اتفاق‌نظر ندارند،[36] در عين حال حتي كساني‌كه يك نگرش پيچيده‌تري را به ايشان نسبت مي‌دهند، به قول بلك برن،[37] در مورد اهميت پيروي از نفع شخصي و تأثير تعيين‌كنندة آن در ارزش‌هاي اخلاقي در نگرش هابز، اتفاق‌نظر دارند. بلك برن معتقد است كه هابز در مقاطعي از زندگي خود بهترين نماد كفر،[38] خودخواهي،[39] و بدعت[40] را به نمايش گذاشته است.[41]

به هر حال، «نفع شخصي» چنان نقش مهمي را در مدل هابزي ايفا مي‌كند كه به گفتة يكي از صاحب‌نظران تاريخ عقايد اقتصادي، اريك رول،[42] از نظر هابز پيروي از نفع شخصي آغاز انگيزش و تحريك افراد است، كه اصطلاح «قدرت مطلقه مستقل»[43] ايشان نيز بر اساس آن شكل گرفته است.[44]

از طرف ديگر، خود هابز تمايلات[45] و نفرت[46] را سرچشمة پيدايش تكاليف مي‌داند و معتقد است كه مشاجرات، دشمني و جنگ صرفاً به دليل تمايلات و لذت‌ها پديد مي‌آيند. از نظر هابز، 1. انسان «حيواني است كه تابع منافع شخصي»[47] خود مي‌باشد و نفع شخصي نيز به نوبة خود مفاهيم الزام‌آور حقوقي را به وجود مي‌آورد و مشروعيت مي‌بخشد؛ 2. امور اخلاقي نيز به «نفع شخصي» برمي‌گرداند؛ 3. تمايلات و نفرت دو عامل اساسي افعال انسان مي‌باشند؛ همان چيزي كه بنتام از آن به «لذت» و «درد» و ميل و سجويك با عنوان «تمايلات»، منتهي در محدودة مطلوبيت‌گرايي، تعبير مي‌كنند.[48] اريك رول با توجه به اين نكته، هابز و فلسفة سياسي او را آغاز مكتب مطلوبيت‌گرايي[49] مي‌داند.[50]

به اعتقاد جيمز ريچلز، نظرية هابز به درك خودگرايانه از «انگيزه هاي» نوع‌دوستانه مي‌انجامد و در نهايت به حذف نظام‌مند نوع‌دوستي از طبيعت انسان منجر مي‌شود.[51] ريچلز به عنوان شاهد اين ادعا به دو واژه «احسان» و «دلسوزي» در آثار هابز اشاره مي‌كند. به نظر ريچلر، گرچه احسان طيف وسيعي از «عشق به همنوع» تا «نيكوكاري به همسايگان» را دربرمي‌گيرد، در خودگروي روان‌شناختي جايي براي عشق به ديگران وجود ندارد. و از اين‌رو، بايد به طريق كاملاً متفاوتي تعريف شود. ريچلز براي تبيين اين نكته به نقل‌قولي از هابز در تبيين «احسان» اشاره مي‌كند:

هيچ برهاني بر قدرت انسان قوي‌تر از آن نيست كه دريابد علاوه بر آنكه قادر به نيل به اميال خود است، قادر به مساعدت به ديگران در رسيدن به اميالشان نيز هست و اين مفهوم احسان است. بدين ترتيب، احسان عبارت است از لذتي كه شخص از نمايش قدرت‌هاي خود حاصل مي‌كند. انساني كه احسان مي‌كند دارد به خودش و به دنيا نشان مي‌دهد كه تواناتر از ديگران است، وي نه تنها قادر به مراقبت از خود است، بلكه قدرت كافي نيز برايش باقي مي‌ماند كه مراقب آنان كه به اندازة او توانا نيستند، باشد. او صرفاً دارد با خودنمايي، برتري خود را اظهار مي‌دارد.[52]

همچنين ريچلز معتقد است هابز در تفسير «دلسوزي» علت ناراحتي ما از بدبختي ديگران را اين واقعيت مي‌داند كه مشاهده بدبختي آنها به ما يادآوري مي‌كند كه چه بسا همين اتفاق براي ما نيز پيش بيايد. هابز مي‌نويسد: «دلسوزي عبارت است از تصور يا خيال مصيبت آتي براي خودمان، كه ناشي از مشاهده مصيبت انساني ديگر است.»[53] بنابراين، از نظر هابز، دلسوزي بيانگر نوعي حس اين هماني با شخص رنجديده است.

هابز همچنين رفتار اخلاقي انسان را «فردگرايانه»[54] و «لذت‌جويانه »[55] مي‌داند.[56] آن‌گونه كه سورل[57] بيان مي‌كند، نظام ارزشي هابز را مي‌توان «لذت‌گرايي روان‌شناسانه»[58] ناميد.[59] در اين نظام، بسياري از انسان‌ها تنها در پي صيانت از خود و كسب منافع شخصي خودشان مي‌باشند.[60]

افزون بر هابز، برناردو مندويل[61] نير به طور گسترده‌اي با عنوان «خودگراي روان‌شناختي» شناخته شده است. [62] در حالي كه هابز اضافه بر پيروي از نفع شخصي، مصالح و منافع عمومي را نيز در نظر داشت و به مكتب سودگرايي نيز توجه مي‌كرد، مندويل صرفاً بر نفع شخصي تكيه مي‌كند. وي پزشك و اقتصاددان هلندي و پيشرو مكتب كلاسيك بودكه كتاب «افسانه زنبورهاي عسل»[63] او يكي از منابع اصلي كتاب ثروت ملل آدام اسميت[64] به شمار مي‌رود. وي در اين كتاب با تشبيه جامعه به كندي زنبور عسل، اين نگرش را القا مي‌كند كه نفع شخصي يك فضيلت اخلاقي است و با پيروي از نفع شخصي، جامعه به صورت غيرمستقيم منتفع خواهد شد. مندويل معتقد است مديريت قوي مي‌تواند امور منفي و شر را به امور مثبت تبديل كند و در مقابل، مديريت ضعيف مي‌تواند صفات خوب مانند صرفه‌جويي و كمك به فقرا را به امور منفي بدل كند و به وخامت اوضاع اقتصادي منجر شود.[65]

بر اساس نقل مك اينتاير، مندويل در دو اثر خود با عنوان «كندوي غرغرو يا نابكاراني كه درستكار شده»[66] و «افسانة زنبورهاي عسل يا رذايل خصوصي فوايد عمومي‌اند»، به دو قضية شافتسبري[67] حمله مي‌كند. اين دو قضيه عبارت‌اند از تمايل طبيعي انسان به نوع‌دوستي و اينكه اين نوع‌دوستي و خيرخواهي است كه نفع اجتماعي را فراهم مي‌سازد.[68] مندويل مدعي است اولاً تجربه روزانه ما خلاف ادعاي شافتسبري را اثبات مي‌كند و ثانياً هيچ دليل قانع‌كننده‌اي براي اثبات ادعاي شافتسبري وجود ندارد. او معتقد است كه پيروي از اميال و رفتار خودبينانه نوعي «رذيلت» است، ولي در نهايت به نفع جامعه مي‌انجامد. مندويل برخورداري از موهبت فضايل را نشانه ركود و ايستايي جامعه مي‌داند. در برابر، رفتار لذت‌جويانه و رفاه‌طلبانه افراد موجب ترقي و رونق جامعه مي‌شود؛ زيرا افراد در تلاش براي برخورداري از زندگي تجمل‌آميز، سرماية موجود در جامعه را به گردش درمي‌آورند. به عبارت ديگر، از نظر ايشان، «رذايل خصوصي، فوايد عمومي‌اند».[69] به نظر مندويل، آن‌گونه كه كاپلستون تعبير مي‌كند، بالاترين منافع جامعه از طريق «رونق رذايل خصوصي» امكان‌پذير است. لازم به ذكر است كه مندويل پيروي از نفع شخصي براي تجمل‌گرايي را به آن دليل «رذيلت» مي‌داند كه به نظر او تلاش براي كسب نعمت‌هاي مادي بيش از مقدار ضرورت، عملي «رذيلانه» و پست است. به هر حال، او بر اين باور است كه اگر چنين تلاشي فراگير شود، تحولي شگرف در تمدن مادي محقق به وقوع مي‌پيوندد.

همچنين خودگروي اخلاقي، همان‌گونه كه شفيوند بيان مي‌كند، با اين مشكل مواجه است كه سود شخصي نمي‌تواند ما را به پيروي از اين آموزه مسيح كه خوبي و نيكي به ديگران به نفع ماست، بكشاند.[70] مندويل با وارد كردن نفع شخصي به دايره اخلاق، و همچنين با تمركز بر پيروي از نفع شخصي، اين نكته را در فلسفه اخلاق انگليس مطرح كرد كه اگر قرار باشد حكم اخلاقي بيانگر احساس باشد، چيزي بهتر از مصلحت شخصي نمي‌تواند اين مهم را به انجام برساند.[71]

استدلال مندويل با اين اشكال اساسي مواجه است كه اگر پيروي از نفع شخصي فراگير شود و همه افراد در صدد حداكثر كردن نفع شخص خود باشند، در عمل منافع همه محقق نخواهد شد. اين رند،[72] توماس هابز[73] و ديويد گوتير[74] براي حل اين مشكل بيان مي‌كنند كه اگر افراد به صورت داوطلبانه از برخي از اهداف شخصي خود كه نفع شخصي آنها را به دنبال دارد، چشم‌پوشي كنند، در اين صورت مشكلي كه ممكن است بر اثر بروز اصطكاك به هنگام فراگير شدن پيروي از نفع شخصي به وجود آيد، رفع مي‌شود. به همين جهت، فدا كردن منافع كوتاه‌مدت در ازاي حداكثر كردن منافع بلندمدت، نيز «نفع شخصي عقلايي»[75] قلمداد مي‌شود.[76] ولي به نظر مي‌رسد اين توجيه نمي‌تواند مشكل را به صورت كامل حل كند؛‌ زيرا معلوم نيست در جامعه‌اي كه بر اساس آزادي فردي و خودگروي لذت‌گرايانه شكل گرفته، چگونه ممكن است افراد اين جامعه منافع خود را در جهت منافع ديگران ناديده بگيرند.

ديويد هيوم[77] با تمركز بر «خودگروي» بيان مندويل را تكميل كرد. هيوم در فلسفة اخلاق بر دو معيار «سودمندي» و «حس اخلاقي» تأكيد مي‌كند ـ و به همين دليل نيز ديدگاه وي تاثير بسزايي در عالمان بعد از خود داشته است‌ـ[78] ولي بايد توجه داشت كه بر اساس مباني معرفتي،[79] هيوم همة صور ذهني يا ادراكات را به انطباعات و تصورات تقسيم مي‌كند. او معتقد است انطباعات به دو دسته انطباعات اصلي يا حسي مرتبط با حواس پنج‌گانه و انطباعات ثانويه يا بازتابي، همانند اميال، تقسيم مي‌شوند. به باور هيوم، اميال به منزلة انطباعات بازتابي، از انطباعات اوليه كه محسوسات و لذت و الم جسماني هستند، ناشي مي‌شوند. در نظر او، اين اميال و تمايلات نفساني هستند كه موجب تحريك افراد براي انجام افعال مي‌شوند.[80] نظرية هيوم همانند مطلوبيت‌گرايي جرمي بنتام،[81] منشأ اصلي برانگيختگي ذهن انسان را «لذت» و «الم» مي‌داند؛ به گونه‌اي كه در غياب آنها، اراده‌اي براي انجام كارها وجود نخواهد داشت. بر اين اساس، هيوم معتقد است برخي از انطباعات خاص موجب به وجود آمدن اميال مي‌شوند و اميال نيز منشأ تحقق افعال‌اند.[82]

هيوم حب ذات را منشأ اعمال صادقانه مي‌داند.[83] به اعتقاد او، طبيعت نوعي هماهنگي در اميال و سليقه‌هاي افراد ايجاد كرده است. از اين‌رو، هنگامي كه هر فرد بر اساس احساسات و اميال خود عمل كند، درست عمل كرده است. همچنين او معتقد است كه در اخلاق هي‌چگاه «بايد» و «نبايد»، يا تكليف و الزام اخلاقي مطرح نيست. به بيان صحيح‌تر، هيوم براي «بايد» و «نبايد» هيچ نوع جواز و رد قائل نيست و همچنين استنتاج «بايد» از «هست» را نيز درست نمي‌داند.[84] در استدلال هيوم، ارتباط و پيوند خاصي مياني خودخواهي و خيرخواهي برقرار شده است. او در پاسخ به اين پرسش كه چرا سودمندي مطبوع است، نقش خودخواهي و خيرخواهي را در تصميم‌هاي اخلاقي بررسي مي‌كند.[85]

به رغم آنچه بيان شد، در نگرش هيوم ـ همان‌گونه كه مك‌اينتاير به خوبي بيان كرده است ـ‌ خيرخواهي و ديگرگرايي نقشي ابزاري دارد. مك اينتاير در تحليل مباني ارزشي هيوم بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه دليل پيروي افراد از قواعدي كه غالباً بر خلاف مصلحت و نفع شخصي آنهاست، ديگرگرا بودن سرشت آنها نيست؛ بلكه علت آن است كه آنها مي‌دانند تخطي افراد جامعه از آن قواعد، براي آنها بسيار زيان‌بار است. به عبارت ديگر، افراد مي‌دانند كه فايدة بلندمدت رعايت قواعد مزبور بيشتر از فايدة كوتاه‌مدت حاصل از رعايت نركدن آنهاست.[86]

بنابراين، در نگرش هيوم، از طرفي «خودگروي» به خودخواه»[87] همراه با «لذت‌گرايي»[88] تفسير شده است. از طرف ديگر، او هم «خودگرايي اخلاقي» و هم «خودگرايي روان‌شناختي» را بر طبيعت‌گرايي استوار مي‌سازد.

بررسي ديدگاه هيوم بدان دليل مهم است كه وي تاثير زيادي در شكل‌گيري علم اقتصاد داشته و مي‌توان او را يكي از بنيان‌گذاران اين علم به شمار آورد. گذشته از آنكه ديدگاه‌هاي هيوم نقش و تأثير زيادي در شكل‌گيري افكار دوست و همفكرش آدام اسميت داشته است. اين تأثيرپذيري، آنگونه كه در بخش بعدي مي‌آيد، موجب شده است كه اسميت علم اقتصاد را بر اساس خودگروي شكل دهد.

خودگروي و لذت‌گرايي در اقتصاد كلاسيك

آدم اسميت[89] در كتاب ثروت ملل[90] كه در سال 1776 منتشر شد، با اثرپذيري از ديويد هيوم، به بررسي نقش محوري پيروي از «نفع شخصي» در شكل‌دهي فعاليت‌هاي اقتصادي پرداخت. او در فراز مهمي از كتاب مي‌گويد: «اگر ما توقع داريم كه بتوانيم شام خود را توسط قصاب، آبجوساز و نانوا تهيه كنيم، اين مسئله به خيرخواهي آنها مربوط نمي‌شود؛ بلكه به اين مسئله برمي‌گردد كه هر يك از آنها به دنبال نفع شخصي خودشان هستند». اسميت اين نكته را نيز بيان مي‌كند كه ما زندگي خود را مرهون انسانيت آنها نيستيم؛ بلكه مرهون «خودخواهي» و «حب ذات» آنهاييم.[91]

تحليل‌گران عقايد اقتصادي بر اين مسئله اتفاق نظر دارند كه، آدام اسميت تحت تأثير انديشمنداني مانند دكتر فرانسوا كنه،[92] فرانسيس هاچسون،[93] ديويد هيوم،[94] برناردو مندويل،[95] توماس هابز[96] و بنتام[97] بوده است.[98]

اسميت در زمينة جريان طبيعي فعاليت‌هاي اقتصادي، از فلسفة اصالت فرد دكتر كنه الهام گرفته است كه بر اساس آن، محرك اصلي فعاليت اقتصادي هر فرد را «منافع شخصي» او تشكيل مي‌دهد. بر اساس اين انگيزه، هر فردي در جامعه به دنبال منافع شخصي خود مي‌باشد، ولي فعاليت‌هاي ناهماهنگ افرادي كه به دنبال منافع شخصي خود هستند، نتايج مطلوب رفاه اجتماعي را فراهم مي‌سازد.[99]

پيش‌تر بيان شد كه مندويل بر اين باور بود كه «فوايد عمومي از رذايل خصوصي ناشي مي‌شوند»، ولي انجام‌دهندگان اين رذايل، صرفاً به دنبال ارضاي تمايلات خود هستند؛ بدون اينكه هرگز به فكر منافع اجتماع باشند. اسميت از خودگروي افراد به «رذايل» تعبير نمي‌كند و از اين جهت از مندويل فاصله مي‌گيرد؛ ولي همانند مندويل از طرفي افراد را خودگرا مي‌داند و از طرف ديگر معتقد است كه جامعه هم از اين امر منتفع مي‌شود.

اسميت در توجيه نظريه «دست نامرئي»[100] در اقتصاد به اين نكته اشاره مي‌كند كه بيشتر افراد در مبادلات اقتصادي خود، نه در انديشة بهبود يا ارتقاي منافع اجتماع هستند و نه توجه دارند كه چنين كاري را انجام مي‌دهند؛ بلكه آنها صرفاً به دنبال نفع خودشان هستند. با اين حال، افراد با پيروي از نفع شخصي، غالباً منافع جامعه را بيش از آن وقتي كه واقعاً درصدد ارتقاي منافع جامعه باشند، افزايش مي‌دهند. اسميت در اين زمينه تا آنجا پيش مي‌رود كه مدعي مي‌شود هرگز موردي را به ياد ندارد كه كار مفيدي براي جامعه، از طريق كساني كه در انديشة ارتقاي منافع اجتماعي هستند، انجام شده باشد.[101] بر اين اساس، اسميت با نفي هر گونه ارزشي غير از خودخواهي، با صراحت خودخواهي را امري مي‌داند كه همة افعال به خاطر آن انجام مي‌گيرد.

آنچه تاكنون از آدام اسميت نقل شد، برداشتي از كتاب ثروت ملل اوست كه بخشي از ديدگاه‌هاي اور را منعكس كرده و به واسطة آن وي عنوان بنيانگذار و پدر علم اقتصاد را به خود اختصاص داده است. بخش ديگر نظريه‌هاي اسميت در كتاب اخلاقي او بنام به نظريه عواطف اخلاقي[102] آمده است كه 17 سال پيش از كتاب ثروت ملل در سال 1759 منتشر شد. در اين كتاب، اسميت، احساس همدردي را عامل مهمي قلمداد مي‌كند كه به قول ميني شيرازه جامعه را حفظ مي‌كند.[103] اين نكته درست در مقابل ايده‌اي بود كه اسميت در كتاب ثروت ملل مطرح كرد و به تعبيري «نفي همدردي»، يعني «خودپرستي» را حفظ‌كنندة قوام جامعه قلمداد كرد.[104]

وجود اين دو نگرش افراطي در اين دو اثر آدام اسميت، تحليل‌گران را با نوعي تناقض مواجه كرده است. در اين ميان، تحليل‌گراني چون كاپلستون كه بيشتر با كتاب عواطف اخلاقي و موضوع‌هاي فكري، فلسفي و هنجاري اسميت و سروكار داشته‌اند، معتقدند اسميت نظريه‌پردازي عاطفه گراست. از طرف ديگر، اقتصاددانان و تحليل‌گران مسائل اقتصادي كه عمدتاً با كتاب ثروت ملل و ديدگاه‌هاي اقتصادي اسميت سروكار دارند، اسميت را نظريه‌پرداز افراطي «پيروي از نفع شخصي» معرفي مي‌كنند. حتي اگر نگرش فلسفي و اخلاقي اسميت و ديدگاه عاطفه‌گراي اخلاقي وي به اين افراد يادآور شود، با صراحت خواهند گفت اين ديدگاه به مباني ارزشي و هنجاري اسميت برمي‌گردد كه در جاي خودش مهم و معتبر است؛ اما اين نوع نگرش در زمينة اقتصاد و علم اقتصاد كارآيي ندارد. اين افراد معتقدند اسميت هرگز ديدگاه‌هاي اخلاقي خود را دربارة علم اقتصاد به كار نگرفت. اين همان تفسيري است كه مارك بلاك،[105] يكي از طرفداران شاخص آن به شمار مي‌آيد.

در مقابل، افرادي مانند سيما،[106] شوبك[107] و آمارتيا سن[108] درصدد تعديل و توجيه نگرش اسميت مي‌باشند. سيما و شوبك[109] معتقدند نفع شخصي از نظر اسميت به مثابه «ارزش اخلاقي» است و نفع شخصي نيز تنها ارزشي است كه «به خودي خود خوب»[110] به شمار مي‌رود؛ اما اضافه مي‌كنند كه «ارادة الهي بيشترين نفع شخصي به شمار مي‌رود». در استدلال بر وحدت بين خودگروي و مشيت الهي از يك طرف، و رد خودپرستي[111] از ديدگاه اسميت از طرف ديگر، سيما و شوبك معتقدند با تمايز بين دو نوع هواي نفساني كه عبارت‌اند از «خودگروي»[112] همانند غم و شادي، و «اجتماع گرايي»[113] همانند انسانيت و بخشش، اسميت بر پيروي از منافع نفس[114] تأكيد مي‌كند. سيما و شوبك مدعي‌اند اسميت بر توازن هواهاي نفساني تأكيد دارد و بر اين عقيده است كه از يك طرف اهميت منافع مذكور بايد مراعات شود، و از طرف ديگر، در مواقع لازم، منافع فردي بايد فداي منافع اجتماعي گردد؛ اما به نظر مي‌رسد كه دست كم به لحاظ ديدگاه اقتصادي اسميت، مي‌توان ادعا كرد كه اين نحوة توجيه از ديدگاه اسميت نيز نوعي افراط گري است.[115]

همچنين آمارتيا سن به منزلة يكي از فيلسوفان اقتصاد مي‌كوشد تفسير معتدلي از ديدگاه اسميت ارائه دهد. ايشان در تلاش است تا به هر دو اثر اسميت توجه قرار كند. «سن» با اشاره به تفسيري كه معمولاً اسميت را طرفدار «انسان اقتصادي» در «پيروي از نفع شخصي» قلمداد مي‌كند، اين نوع تفسير را بسيار گمراه‌كننده مي‌داند. به باور وي، اسميت در كنار اصل «نفع شخصي» و «حب ذات»،[116] به اصول متمايز ديگري مانند «ديگرگرايي»،[117] «احتياط»،[118] «همدردي»،[119] «خيرخواهي»[120] و «روحية ميهن‌پرستي»[121] نيز توجه كرده است.[122]

به رغم توجه اسميت به مسائل اخلاقي، تفسير و تحليل «سن» از ديدگاه‌هاي اسميت با ادبيات موجود در علم اقتصاد سازگاري چنداني ندارد. اين نكته را مي‌توان با اندكي تأمل در سير تحولات اقتصادي و به ويژه مفهوم دست نامرئي در انديشة اسميت روشن كرد. اصطلاح «دست نامرئي» كه توسط آدام اسميت شكل گرفت، دال بر اين است كه اگر تك‌تك افراد جامعه در جهت منافع شخصي خود حركت كنند، آزادي عمل فعاليت‌ها موجب مي‌شود كه در مجموع، جامعه نيز در جهت بهترين منافع خود قرار بگيرد و در نهايت، رفاه بيشتري براي جامعه فراهم شود. بديهي است كه در اين حالت، اقتصاد نيز همواره در تعادل عمومي خواهد بود.

به نظر راثرفورد، مكانيسم «دست نامرئي» اسميت بيشتر در كتاب نظرية عواطف اخلاقي وي و كمتر در كتاب ثروت ملل ايشان شكل گرفته است.[123]. همچنين، كران آي ون[124] با تأكيد بر شكل‌گيري استعارة «دست نامرئي» در هر دو كتاب اسميت، تأكيد مي‌كند كه اسميت از اين طريق نشان داد كه سيستم ايشان نيز همانند مندويل،[125] فرگوسن[126] و هيوم[127] بر اين اساس شكل گرفته است كه انسان از طريق «حب نفس»[128] تحريك مي‌شود. ايشان تأكيد مي‌كند، «حب نفس» براي اسميت اصل و ضابطه حركت در نظرية اجتماعي است؛ همانطور كه جاذبه، ضابطة حركت در فيزيك نيوتن است.

خودگروي لذت‌گرايانه در اقتصاد نئوكلاسيك

نگرش نئوكلاسيك‌ها دربارة خودگروي را مي‌توان امتداد نظريه‌هاي اقتصاددانان كلاسيك و نوعي احياي آن به شمار آورد. طرفداران «مكتب نئوكلاسيك» يا «مكتب كلاسيك‌هاي جديد»،[129] نه تنها بر مسئله «نفع شخصي» و اهميت پيروي از آن تأكيد دارند، بلكه آن را وارد مدل‌هاي اقتصادي نيز كردند. در علم اقتصاد متعارف نئوكلاسيكي، فرض بر اين است كه يك فرد عقلايي در رفتار اقتصادي خود، كه در اين حالت عنوان عامل[130] به او اطلاق مي‌شود، در انجام هر كاري صرفاً از طريق «نفع شخصي» خود تحريك مي‌شود.[131] اين همان چيزي است كه شومپيتر از آن به انسان «خودگروانه»[132] و «خودمحور»[133] تعبير مي‌كند؛ به گونه‌اي كه عامل و كارگزار اقتصادي هرگز خود را براي منافع ديگران به زحمت نمي‌اندازد.[134]

مطلوبيت‌گرايان اوليه به منزلة پايه‌ريزان اقتصاد نئوكلاسيك، ايدة خودگروي اسميت و هيوم را دنبال كردند و كوشيدند اخلاق را بر اساس «نفع شخصي» بيان كنند. آنان معتقد بودند كه دو خداوند بنتام، يعني درد و لذت، مي‌تواند هر فردي را مجبور كند تنها بيشترين «لذت خود» را دنبال كند. «ميل» معتقد بود كه خوشبختي عمومي به وسيلة پي‌گيري «نفع شخصي» حاصل مي‌شود.[135] همچنين جونز نيز بر اين باور بود كه «همانطور كه علوم فيزيكي با روشني كمتر يا بيشتر، پايه در اصول مكانيك دارند، اقتصاد نيز بايد با رديابي و استخراج مكانيك نفع شخصي و مطلوبيت حاكميت يابد».[136]

ميني از «همدردي» و «نفع شخصي» در ديدگاه اسميت به منزلة دو ميل‌لنگ اصلي حركت پيكرة اجتماع تعبير مي‌كند. و سپس چنين ادامه مي‌دهد: «اقتصاددانان پس از او ]اسميت[، براي توليد ميل‌لنگ‌ها، چرخ‌ها، و اتصال‌هاي فرعي كه از راه آنها بتوان پديدة اقتصادي جامعه را بر پايه نفع شخصي تبيين كرد، دو قرن تمام تلاش كردند».[137]

با توجه به گرايش شديد اقتصاددانان نئوكلاسيك به ايدة خودگروي، «ژيد» از مكتب نئوكلاسك با عنوان مكتب «كام انديشي» ياد مي‌كند و طرفداران اين مكتب را نيز «كام‌انديشان» مي‌خواند. ژيد در معرفي مكتب نئوكلاسيك، صفت بارز آن را پذيرش ايدة «لذت‌جويي» مي‌داند. به نظر او، اين امر از نظر بنيانگذاران آن بديهي‌ترين اصلي است كه مي‌توان علم اقتصاد را بر اساس آن بنا كرد؛ زيرا متفكران اين مكتب آدمي را فطرتاً جوياي لذت و گريزان از زحمت مي‌دانند. بر اين اساس، انسان از هر فرصتي استفاده مي‌كند تا اينكه حداكثر لذت را با حداقل رنج به دست آورد.[138] شومپيتر نيز در تفسير نظر نئوكلاسيك‌ها با صراحت تمام[139] خودگروي را به لذت‌گروي مادي‌گرايانه ارتباط مي‌دهد كه بر اساس آن، «نفع شخصي» افراد بر اساس انتظارات عقلايي آنها از «لذت»[140] و «درد»[141] به وجود مي‌آيد.

با توجه به آنچه گفته شد، اقتصاد نئوكلاسيك رفتار انسان را «خودبينانه»،[142] «خودگرايانه»،[143] «به دنبال نفع شخصي‌گرايانه»[144] و «لذت‌گرايانه»[145] تفسير مي‌كند. بر اين اساس، هر فردي همواره به دنبال منافع شخصي و حداكثر كردن رفاه مادي خويش است. اين نوع از خود‌گرايي در علم اقتصاد متعارف نئوكلاسيكي، همان چيزي است كه كرات[146] از آن به «خودخواهي صوري» تعبير مي‌كند. وي با تمايز ميان خودخواهي «صوري»[147] و «واقعي»،[148] ميزان سازگاري يا ناسازگاري آنها با ديگرگرايي را ارزيابي مي‌كند. به اعتقاد او، خودخواهي صوري با ديگر‌گرايي متضاد و ناسازگار است؛ در حالي كه اين مسئله دربارة خودگرايي واقعي صحيح نيست. وي مدعي است خودگرايي واقعي در دوران يونان باستان شكل گرفت و رشد كرد و بر اساس آن، نفع شخصي به جاي اينكه دشمن «فضيلت» باشد، يك انگيزة شرافتمندانه تلقي مي‌شد و در نتيجه، مصالح افراد در حد وسيعي با كارهاي «نوعدوستانه»[149] كاملاً سازگار بود؛ در حالي كه آنچه در علم اقتصاد معاصر حاكم است، از نوع خودخواهي صوري است؛ از اين‌رو، هرگز نمي‌تواند با ديگر‌گرايي سازگار باشد.[150]

نتيجه گيري

علم اقتصاد در حالي در قرن هجدهم به وجود آمد كه به دنبال رنسانس و نيز افكار فلسفي قرن‌هاي هفدهم و هجدهم، بستر خاصي از گرايش به طبيعت‌گرايي، انسان‌گرايي، دئيسم و نيز زدودن آثار متافيزيكي و كلامي از فلسفه فراهم شده بود. گرچه علم اقتصاد در يك بستر اخلاقي شكل گرفت و رشد كرد، اين روند در قرن بيستم متوقف شد. در اين ميان، حتي رويكردهاي اخير براي احياي اخلاق در اقتصاد توسط متفكراني همچون آمارتيا سن نيز نتوانسته است مشكلي را حل كند؛ زيرا اين تلاش‌ها نيز در چارچوب همان مباني اخلاقي صورت مي‌گيرد كه در قرن‌هاي هفدهم و هجدهم انحراف‌هاي زيادي را در مسائل معرفت‌شناختي، هستي‌شناختي، اعتقادي، انسان‌شناسي متحمل شد.[151]

با نگاهي به سير تحول انديشه‌هاي اقتصادي نظريه‌پرداران اقتصاد كلاسيك و نئوكلاسيك مي‌توان دريافت كه اصول موضوعه «پيروي از نفع شخصي» و «حداكثر كردن» آن، چنان نقش مهمي در علم اقتصاد ايفا مي‌كنند كه بدون اصول مزبور، رفتار اقتصادي انسان حتي عقلايي نيز نخواهد بود. اين ايده كه از آن با عنوان «خودگروي» ياد شده است، به طور عمده توسط توماس هابز گسترش يافته است. به نظر او، پيروي از نفع شخصي آغاز انگيزش و تحريك افراد به شمار مي‌آيد و همة موضوع‌هاي اخلاقي به «نفع شخصي» و «لذت گرايي» برگردانده مي‌شود. در حالي كه هابز در كنار نفع شخصي، بر رعايت مصالح عمومي نيز تأكيد مي‌كرد، مندويل صرفاً بر نفع شخصي متمركز مي‌شود و معتقد است كه جامعه صرفاً از طريق پيروي از اميال و رفتار خودخواهانه، منتفع مي‌شود. به اين منظور، ديويد هيوم، كه افكارش تأثير زيادي بر آدام اسميت گذاشت، با تمركز بر «خودگروي لذت‌گرايانه»، بيان مندويل را تكامل بخشيد. هيوم نيز از يك طرف، رفتار درست را عمل بر اساس احساسات و اميال مي‌دانست كه طبيعت آن را فراهم كرده است و از طرف ديگر، ديگرگرايي و خيرخواهي را ابزاري براي رسيدن به منافع شخصي بيشتر تلقي مي‌كرد. در اين جهت، هيوم ايدة «خودگروي لذت‌گرايانه» را تكميل و آن را به منزلة يكي از پايه‌هاي اصلي علم اقتصاد نيز به كار گرفت.

آدام اسميت به عنوان يكي از بنيانگذاران علم اقتصاد با تأثير از نظريه‌پردازاني چون ديويد هيوم، ايدة پيروي از «نفع شخصي» را به طور خاص وارد علم اقتصاد كرد. آدام اسميت اين امر را در قالب ايدة «دست نامرئي» كه هم اكنون نيز از آن به منزلة يك مكانيسم اقتصادي ياد مي‌شود، به شكل روشني تبيين كرد. بر اين اساس، اگر تك ـ تك افراد جامعه در جهت منافع شخصي خود حركت كنند، اين امر به عنواني نيرويي نامرئي موجب مي‌شود منافع جامعه نيز در بيشترين سطح خود تأمين شود و در نهايت افراد جامعه از بيشترين رفاه ممكن برخوردار شوند. در اين حالت، اقتصاد نيز همواره در تعادل عمومي خواهد بود. در اين استدلال، بنا بر بيان راثرفورد، همان‌گونه كه قانون جاذبه در فيزيك نيوتن ضابطة حركت را مشخص مي‌كند، «حب نفس» نيز بيانگر اصل و ضابطه حركت در اجتماع است.

در ادامه نظريه‌هاي كلاسيك‌ها، مكتب نئوكلاسيك‌ها كه دوران بلوغ علم اقتصاد ليبرال به شمار مي‌آيد، بر پايه و محور خودگروي لذت‌گرايانه بنا شده است. در اين مكتب، نه تنها بر مسئله «نفع شخصي» و اهميت پيروي از آن تأكيد شد، بلكه اين مسئله به صورت مدل اقتصادي نيز درآمده است. جونز، يكي از مطلوبيت‌گرايان نئوكلاسيك، بر اين باور است «همان‌طور كه علوم فيزيكي با روشني كمتر يا بيشتر، پايه در اصول مكانيك دارند، اقتصاد نيز بايد با رديابي و استخراج مكانيك نفع شخصي و مطلوبيت حاكميت يابد».

منابع

تفضلي، فريدون، تاريخ عقائد اقتصادي، تهران، نشر ني، 1372

جابري، علي، تجزيه و تحليل مباني معرفت شناختي و ارزشي علم اقتصاد متعارف و علم اقتصاد اسلامي (پايان نامه)، قم، موسسه آموزشي امام خميني(ره)، 1388.

دادگر، يدالله، درآمدي بر روش شناسي علم اقتصاد، تهران، ني 1384.

ريچلز، جيمز، فلسفه اخلاق، ترجمه آرش اخگري، تهران، موسسه انتشارات حكمت 1387.

ژيد، شارل و شارل ريست، تاريخ عقايد اقتصادي، ترجمة كريم سنجابي، تهران، دانشگاه تهران، 1370، ج 1 و 2.

شفيوند، جي. بي. «فرون ففدهم و هجدهم»، ترجمه محمود فتحعلي، تاريخ فلسفه اخلاق غرب، ويراسته لارنس سي. بكر، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378.

شهرياري، حميد، فلسفه اخلاق در تفكر غرب از ديدگاه مك اينتاير، تهران، سمت، 1385.

شيرواني، علي، اخلاق اسلامي و مباني نظري آن، قم، دارالفكر 1379.

صدر، محمدباقر، فلسفتنا، لبنان، بيروت، 1400 ق.

فرانكنا، ويليام كي، فلسفه اخلاق، ترجمه انشا الله رحمتي، تهران، حكمت، 1380.

ـــــ ، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي با مقدمه استاد مصطفي ملكيان، قم، كتاب طه، 1383.

كاپلستون، فردريك چارلز، تاريخ فلسفه (از دكارت تا لايپ نيتس)، ترجمة غلامرضا اعواني، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1386، ج 4.

ـــــ ، تاريخ فلسفه (فيلسوفان انگليسي از هابز تا هيوم)، ترجمه امير جلال الدين اعلم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي 1386، ج 5.

مدرسي، سيدمحمدرضا، فلسفه اخلاق پژوهش در بنيان‌هاي زباني، فطري، تجربي، نظري، و ديني اخلاق، تهران، سروش 1371.

مصباح‌يزدي، محمدتقي، نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1387.

مك اينتاير، السدر، تاريخچه فلسفه اخلاق، ترجمه انشا الله رحمتي، تهران، حكمت، 1379.

ميني، پيرو و، فلسفه و اقتصاد مبادي و سير تحول نظريه اقتصادي، ترجمه مرتضي نصرت و حسين راغفر، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1375.

الوي، جيمز، «تاريخچه‌اي از علم اقتصاد در جايگاه علمي اخلاقي»، اقتصاد اسلامي، ترجمه علي نعمتي، شماره 19، 1986، ص151-182.

ـ هيوم، ديويد، تحقيق در مبادي اخلاق، ترجمه رضا تقيان ورزنه، تهران، گويا، 1377.

As-Sadr, Muhammad Baqir, Our Philosophy, Translation, Introduction and Notes by Shams C. Inati, Published by Muhammadi Trust of Great Britain and Northern Ireland.

Blackburn, Simon, The Oxford Dictionary Of Philosophy, New York: Oxford, 1994.

Blaug, Mark, The Methodology Of Economics, London: Cambridge University Press, 1980.

Cima Lawrence R. and Schubeck, Thomas L, “Self-Interest, Love, and Economic Justice: A Dialogue Between Classical Economic Liberalism and Catholic Social Teaching” Journal of Business Ethics, 2001, 30,3, PP.2123-231.

Elster, Jon, “Social Norms and Economic Theory”, Journal of Economic Perspectives, 1989, Vol 3, Number 4- Pages 99-117.

Gert, Bernard, “Thomas Hobbes”, The Cambridge Dictionary Of Philosophy, edited by Robert Audi, New York: Cambridge University Press, 1999, pp. 331-335.

Gilpin, Alan, Dictionary of Economic Terms, London: Butterworth, 1977.

http://psychology.wikia.com/wiki/Ethical_egoism

Hardin, Russell “the normative core of rational choice theory” The Economic world view, edited by Maki, UK: Cambridge University Press, 2001, PP. 57-74.

http://washtenaw211.org/images/211lgform.pdf

Katzner, Donald W. “Western economics and the economy of Japan” Journal of Post Keynesian Economics, 1999, Vol.21, Iss.3, PP.503-522.

Kraut, Richard, “Egoism and Altruism”, Rutledge Encyclopedia of Philosophy, edited by Edward Craig, London: Rutledge, 1998, Vol. 3, pp. 240-248.

Monro, D. H, “Self-interest”, The New Palgrave A Dictionary Of Economics, ed. By John Eatwell, et al., New York: The Macmillan Press Limited, 1987, Vol. 4, pp. 297-300.

Myers, Miston L, The Soul Of Modern Economic Man, Ideas Of Self-interest, Thomas Hobbes To Adam Smith, Chicago: The University Of Chicago Press, 1983.

Pettit, Philip, “The Virtual reality of homo economicus” The Economic world view, edited by Maki, UK: Cambridge University Press, 2001, PP. 75-97.

Roll, Eric, A History Of Economic Thought, London: Hertford and Harlow, 1954.

Rutherford, Donald, Dictionary of Economics, London: Routledge, 1992.

Savulescu, Julian, “Desire-Based and Value-Based Normative Reasons”, Bioethics, 1999, Vol. 13, n. 5, pp. 405-413.

Schumpeter, Joseph A, History of Economic Analysis, Great Britain: Biddles Ltd, Guildford and King’s Lynn, 1994.

Sen, Amartya, “Rational Behavior”, The New Palgrave A Dictionary Of Economics, ed. By John Eatwell, et al., New York: The Macmillan Press Limited, 1987, Vol.4, pp. 68-74.

Sen, Amartya, “Rationality and Social Choice” the American Economic Review, 1995, 85, 1, PP. 1-24.

Sen, Amartya, “Well-Being, Agency and Freedom” The Journal of Philosophy, Vol.82, NO. 4, 1985, P.169-221.

Smith, Adam, An Inquiry Into The Nature And Causes of The Wealth of Nations, edited by Cannon, New York: The Modern Library, 1937.

Swedberg, Richard M, “the battle of the Methods”, The Journal of Behavioral Economics, 1990, Vol. 19, Num.2, P. 141-154.

Zubair, Hasan, Maximization Postulates and Their Efficacy for Islamic Economics", American journal of Islamic Social Sciences, 2002, Vol.19, I.3, pages 95-118.

Sorell, Tom, "Thomas Hobbes" Rutledge Encyclopedia of philosophy, edited by Edward Craig, London: Rutledge, 1998, Vol.4, P.459-475.


* استاديار علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) دريافت: 5/10/88 ـ پذيرش: 7/12/88

jaberi@qabas.net


[1]. البته اولا اين فضاي اخلاقي از اصول و مباني شكل گرفته در قرون هفدهم و هجدهم برخاسته بود و با آن هماهنگ بود. ثانيا به لحاظ تحولات پيش آمده در علم اقتصاد نئوكلاسيك، بخصوص به دنبال تاثير پذيري اين علم از اثبات گرايان منطقي، در حدود پايان نيمه دوم قرن بيستم علم اقتصاد از اخلاق فاصله گرفت. ثالثا هر چند كه تلاش هايي براي احياي اخلاق در اقتصاد شروع شده است، ولي به خاطر حفظ چارچوب مباني فكري، عقيدتي و ا رزشي قرون هفدهم و هجدهم، ره به جايي نخواهد برد و نياز به تجديد نظر جدي در مباني مذكور، بخصوص در مورد انسان و انگيزه‌هاي رفتاري وي مي‌باشد. خلايي كه شايد بتوان با اتخاذ رويكرد ديني به مباحث انسان‌شناسي پركرد.

[2]. Egoism

[3]. Self-interestedness

[4] Hobbes

[5]. Blackburn, Simon,1994, P. 176.

[6]. Teleological theories

[7]. Ethical Egoism

[8]. Utilitarianism

[9]. Schumpeter, Joseph A.1994, p. 130.

[10]. Hedonistic

[11]. Hedonistic egoism

[12]. Preferences

[13]. Appetite

[14]. Zubair Hasan

[15]. Materialistic tendency

[16]. Maximization Postulates and their Efficacy for Islamic Economics.

[17]. Zubair, Hasan,2002.

[18]. Materialistic tendency

[19]. محمد باقر صدر، فلسفتنا، ص 14-25.

[20]. اين مسئله در متن اصلي فلسفتنا مطرح شده، در ترجمه انگليسي آن نيز منعكس شده، ولي متاسفانه در ترجمه فارسي آن مورد غفلت قرار گرفت است.

[21]. Psychological egoism

[22]. Ethical Egoism

[23]. J. Butler

[24]. فرانكنا ويليام كي، فلسفه اخلاق، ص 58.

[25]. ر.ك: جيمز ريچلز، ، فلسفه اخلاق، ترجمه آرش اخگري، ص. 120.

[26]. ر.ك: علي شيرواني، اخلاق اسلامي و مباني نظري آن، ص 68-69.

[27]. Self-satisfaction

[28]. Primary appetites

[29]. علي شيرواني، همان، ص 59-60.

[30]. ويليام كي فرانكنا ، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي با مقدمه مصطفي ملكيان، ص 46.

[31]. Individualistic

[32]. Friedrich Nietzsche

[33]. Max Stirner

[34]. ر.ك: جي. بي شفيوند، «فرون ففدهم و هجدهم»، ترجمه محمود فتحعلي، تاريخ فلسفه اخلاق غرب، ويراسته لارنس سي، ص 133.

[35]. Egoistic

[36]. C.F: Blackburn, Simon, The Oxford Dictionary Of Philosophy, p.176.

[37]. Blackburn

[38]. Atheism

[39]. Egoism

[40]. heresy

[41]. C.F: Simon Blackburn, The Oxford Dictionary Of Philosophy, p.176.

[42] Eric Roll

[43]. Sovereign

[44]. C.F: Eric Roll, A History Of Economic Thought, p.90-91.

[45]. Desires

[46]. Aversion

[47]. self-interested animal

[48] جهت اطلاع بيشتر، ر.ك: علي جابري، تجزيه و تحليل مباني معرفت شناختي و ارزشي علم اقتصاد متعارف و علم اقتصاد اسلامي (پايان نامه)، قم، موسسه آموزشي امام خميني(ره)، 1388 ص 4-2-4.

[49]. Utilitarianism

[50]. ر.ك: سيدمحمدرضا مدرسي، فلسفه اخلاق پژوهش در بنيان‌هاي زباني، فطري، تجربي، نظري، و ديني اخلاق، ص 222 / Eric Roll, A History Of Economic Thought, p.91

[51]. ر.ك: جيمز ريچلز، فلسفه اخلاق، ترجمه آرش اخگري، ص. 100.

[52]. همان.

[53]. همان، ص. 101.

[54]. Individualistic

[55]. hedonistic egoism

[56]. C.F: Joseph A, Schumpeter, History of Economic Analysis, Great Britain: Biddles Ltd, Guildford and King’s Lynn, p.128.

[57]. Sorell.

[58]. psychological hedonism.

[59]. Sorell, Tom, "Thomas Hobbes" Rutledge Encyclopedia of philosophy, edited by Edward Craig, Vol.4, P.459-475.

[60]. Bernard Gert, “Thomas Hobbes”, The Cambridge Dictionary Of Philosophy, edited by Robert Audi, p.332.

[61]. Bernard de Mandeville (1733-1670)

[62]. C.F: http://caae.phil.cmu.edu/cavalier/80130/part2/Routledge/R_Egoism.html

[63]. The Fable of the Bees or Private Vices Public Benefits

[64]. Adam Smith

[65]. ر.ك: يدالله دادگر، درآمدي بر روش شناسي علم اقتصاد، ص 67.

[66]. The Grumbling Hive, or Knaves Turned Honest

[67]. Shaftesbury

[68]. ر.ك: السدر مك اينتاير، تاريخچه فلسفه اخلاق، ترجمه انشا الله رحمتي، تهران، حكمت، ص 325-326.

[69] ر.ك: فردريك چارلز كاپلستون، تاريخ فلسفه (از دكارت تا لايپ نيتس)، ترجمة غلامرضا اعواني، ج. 5، ص، 194-195.

[70]. ر.ك: جي. بي شفيوند، «فرون ففدهم و هجدهم»، ترجمه محمود فتحعلي، تاريخ فلسفه اخلاق غرب، ويراسته لارنس سي. بكر، ص 134.

[71]. ر.ك: السدر مك اينتاير، تاريخچه فلسفه اخلاق، ترجمه انشا الله رحمتي، ص 326.

[72]. Ayn Rand

[73]. Thomas Hobbes

[74]. David Gauthier

[75]. rational self-interest

[76]. C.F: http://psychology.wikia.com/wiki/Ethical_egoism

[77]. David Hume (1776-1711)

[78]. ديويد هيوم، تحقيق در مبادي اخلاق، ترجمه رضا تقيان ورزنه، ص 30.

[79]. ر.ك: علي جابري، تجزيه و تحليل مباني معرفت شناختي و ارزشي علم اقتصاد متعارف و علم اقتصاد اسلامي، ص 5-2-1

[80] ر.ك: فردريك چارلز كاپلستون، تاريخ فلسفه (از دكارت تا لايپ نيتس)، ترجمة غلامرضا اعواني، ج 4، ص 40-43؛ ج 5، ص281-286 / حميد شهرياري، فلسفه اخلاق در تفكر غرب از ديدگاه مك اينتاير، ص 186-190.

[81]. ر.ك: همان، ص 4-2-4.

[82]. ر.ك: همان، ص 190.

[83]. ر.ك: همان، ص 195-196.

[84]. ر.ك: ديويد هيوم، تحقيق در مبادي اخلاق، ترجمه رضا تقيان ورزنه، ص 52.

[85]. ر.ك: همان، ص 44-45.

[86]. ر.ك: السدر مك اينتاير، تاريخچه فلسفه اخلاق، ص 347-348.

[87]. Egoistic

[88]. Hedonistic

[89]. Adam Smith (1390-1723)

[90]. An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations

[91]. Adam Smith, An Inquiry Into The Nature And Causes of The Wealth of Nations, edited by Cannon, p.14.

[92]. Francois Quen

[93]. Francis Hutcheson

[94]. David Hume

[95]. Bernard de Mandeville

[96]. Thomas Hobbs

[97]. Jeremy Bentham

[98]. شارل ژيد و شارل ريست، تاريخ عقايد اقتصادي، ترجمة كريم سنجابي، ج 1، ص 87-79.

[99]. ر. ك. فريدون تفضلي، 1387، ص 86

[100] Invisible hand

[101]. Monro, D. H, “Self-interest”, The New Palgrave A Dictionary Of Economics, ed. By John Eatwell, et al., Vol. 4, pp. 298.

[102]. Theory of Moral Sentiments

[103]. پيرو و ميني، فلسفه و اقتصاد مبادي و سير تحول نظريه اقتصادي، ترجمه مرتضي نصرت و حسين راغفر، ص 102.

[104]. ر.ك: همان.

[105]. Mark Blaug

[106]. Lawrence R. Cima

[107]. Thomas L .Schubeck

[108]. Amartya Sen

[109]. Cima Lawrence R. and Schubeck, Thomas. L, “Self-Interest, Love, and Economic Justice: A Dialogue Between Classical Economic Liberalism and Catholic Social Teaching” Journal of Business Ethics, 30,p.215-220.

[110]. Intrinsic value

[111]. Selfishness

[112]. Selfishness

[113]. Socialistic

[114] Interests of self

[115]. زيرا، چنانكه روشن است، اين نوع تفسير از ديدگاه اخلاقي اسميت را نمي‌توان با آنچه كه در متون و ادبيات اقتصادي به ايشان منتسب است، قابل جمع و توجيه دانست. اين در حالي است كه نويسندگان مقاله هيچ توضيحي در مورد مشيت الهي مورد نظر خودشان و وحدت آن با خودگروي ارائه نكرده اند. چنانكه مي‌دانيم، اسميت وارث يك فرهنگي بود كه در طول بيش از چهار قرن، تلاش‌هاي گسترده‌اي در مقابله و ضديت با دين و متافيزيك ايجاد كرده بود. به عبارت ديگر، اسميت وارث فرهنگي بود كه در آن كاملا خدا زدائي و دين زدائي شده بود و عقل و طبيعت جايگزين خدا و قوانين الهي به شمار مي‌رفت. مگر اينكه منظور اين نويسندگان وحدت بين خودگروي و قوانين طبيعي باشد كه اين قوانين مظهر مشيت و اراده الهي تلقي مي‌شوند، كه در اين صورت هر چند اين توجيه مي‌تواند معقول باشد، ولي نكته تازه اي نيست. زيرا كه اين مسئله از زمان فيزيوكراتها مطرح شده بود و مورد پذيرش اقتصاددانان قرار گرفته بود.

[116]. Self-love

[117]. Altruism

[118]. Prudence

[119] Sympathy

[120]. Generosity

[121]. Public spirit

[122]. Amartya Sen, (1987), “Rational Behavior”, The New Palgrave A Dictionary Of Economics, ed. By John Eatwell, et al., New York: The Macmillan Press Limited, Vol. 4, p.15.

[123]. Donald Rutherford, Dictionary of Economics, p.239.

[124]. Karen I. Vaughn

[125]. Mandeville

[126]. Ferguson

[127]. Hume

[128]. Self-love

[129]. ر.ك: فريدون تفضلي، تاريخ عقائد اقتصادي، ص 216

[130]. Agent

[131]. Alan Gilpin, Dictionary of Economic Terms, p.67.

[132]. Egotistic

[133]. Egocentric

[134]. C.F: Joseph A, Schumpeter, History of Economic Analysis, Great Britain: Biddles Ltd, Guildford and King’s Lynn, p.130.

[135]. Monro, D. H, “Self-interest”, The New Palgrave A Dictionary Of Economics, ed. By John Eatwell, et al., Vol. 4, p.299.

[136]. جيمز الوي، «تاريخچه‌اي از علم اقتصاد در جايگاه علمي اخلاقي»، اقتصاد اسلامي، ترجمه علي نعمتي، ش 19، ص151-182.

[137]. ميني، پيرو و، فلسفه و اقتصاد مبادي و سير تحول نظريه اقتصادي، ص 106.

[138]. شارل ژيد و شارل ريست، تاريخ عقايد اقتصادي، ج 2، ص 175.

[139]. Joseph A, Schumpeter, History of Economic Analysis, Great Britain: Biddles Ltd, Guildford and King’s Lynn, p.130.

[140]. Pleasure

[141]. Pain

[142]. Egocentric

[143]. Self-oriented

[144]. Self-interested

[145]. Hedonistic

[146]. Kraut

[147]. Formal

[148]. Substantive

[149]. Altruistic

[150]. Richard Kraut, “Egoism and Altruism”, Rutledge Encyclopedia of Philosophy, edited by Edward Craig, V.3, p.240-248.

[151]. اين تحقيق بر اين عقيده است كه بحث جدي تر اخلاق در مباحث اقتصادي را در صورتي مي‌توان مطرح كرد كه، بتوانيم علم اقتصاد اسلامي را بر اساس مباني اصيل دين مبين اسلام در همه زمينه‌هاي معرفتي، هستي شناختي، اعتقادي و حقوقي بنا كنيم.

اسم الکتاب : معرفت اقتصادی المؤلف : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    الجزء : 1  صفحة : 7
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست