هميشه و در هر شرايطى جايز نيست، بلكه جواز آن مشروط به پديد آمدن شرايط و اوضاعى است كه از آن به «مصلحت» تعبير مىكنيم. علاوه بر اين، مىتوان لزوم مصلحت را از آياتى كه ظاهرشان دال بر منع از مسالمت و مدارا و دوستى با دشمنان جنگى است، استنباط كرد؛ خداوند متعال مىفرمايد: {فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون } ؛ يعنى در حالى كه برتر هستيد، سست مشويد و به صلح دعوت مكنيد. (1)» همچنين مىفرمايد: {انما ينهاكم اللّه عن الذين قاتلوكم في الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم } ؛يعنى جز اين نيست كه خداوند شما را از دوستى كردن با كسانى باز مىدارد كه با شما در دين جنگيدهاند و از سرزمين خودتان بيرونتان راندهاند و بر بيرون راندنتان همدستى كردهاند. (2)» نيز مىفرمايد: {يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة } ؛يعنى اى كسانى كه ايمان آوردهايد، دشمن مرا و دشمن خود را به دوستى مگيريد و [رشته [محبت به سوى آنان ميفكنيد. (3)» و بسيارى آيات ديگر در اين باب.
بنابراين حاصل جمع ادله آن است كه پذيرش صلح و يا پيشنهاد آن به دشمن، شرعاً مشروط به وجود مصلحتى در آن است.
وانگهى، اين مصلحت منحصر به مواردى كه فقهارحمةاللّه عليهم ذكر كردهاند از قبيل ضعف مسلمانان و ناتوانى آنها از ايستادگى در برابر كفار، يا اميد مسلمان شدن كافران و يا بهدست آوردن مال از آنان نيست، بلكه با توجه به شرايط خاص هر زمانى، مىتوان مصالح ديگرى در نظر گرفت و با توجه به آنها به صلح تن