است، زيرا بهخوبي متوجه بود اين نهضت به متفکري نياز دارد که بتواند اعتقادات اسلامي را چنان براي مردم تشريح کند که دچار انحراف نشوند؛ تحت تأثير تبليغات منفي قرار نگيرند و حقايق دين را وارونه نبينند. اين مهم کسي مانند مطهري را ميخواست، او امام را بهخوبي ميشناخت و نزدش درس خوانده بود و امام نيز به او اعتماد داشت.
اينها سبب ميشود براي آقاي مطهري ويژگي خاصي قائل شويم و اجتماعاتي فراوان براي تجليل از او تشکيل دهيم. شهيد مطهري تنها به تبيين مباني فکري انقلاب بسنده نکرد و نقش و جايگاه ديگري هم داشت که شايد براي بسياري از مردم روشن نباشد و آن مبارزاتي است که وي با کژانديشان زمان خود کرد و همانها بود که موجب شهادتش شد. مطهري به دست استکبار، ملحدان و کافران کشته نشد. کساني دست خود را به خون مطهري آلودند که خود را مدافع اسلام انقلابي ميدانستند، ولي در يک مسير منحرف گام نهاده بودند و ناگهان ديدند شهيد مطهري دارد حقايق را بيان ميکند؛ سيماي آنان را براي مردم، آنچنان که هستند مينماياند و دروغها و جهالتها و انحرافاتشان را مشخص ميسازد. گفتند بايد اين چراغ را خاموش کنيم. آنان و اربابانشان بسيار خوب فهميدند مطهري چه نيروي محرکهاي براي امت و نظام اسلامي است و چقدر ميتواند به جامعه رشد دهد و به مردم مسلمان فکر درست تزريق کند. بنابراين تصميم گرفتند او را به شهادت برسانند و عالم استکبار را شاد کنند. گوارا باد بر او اين فيض بزرگ که او را ميهمان بزم قدسيان و محفل ملکوتيان ساخت.
حال وظيفه ما چيست؟ آيا قدرداني و تشکيل مجلس بزرگداشت کافي است؟ البته اين تجليلها خوب و سودمندند و مصداقي از تعظيم شعائر اسلامي[1] و نشانهاي از تقوا
[1] و مَن يعظّم شعائر الله فإنّها من تقوي القلوب؛ «کساني که شعائر خدا را بزرگ ميشمارند، کارشان نشان پرهيزکاري دلهاي آنان است» (حج، 32).