اسم الکتاب : سفر به سرزمين هزار آيين المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 388
سؤالشان را توضيح مىدهند. راوى شانكار در هنگام صحبت از نگاه مستقيم دريغ مىورزد و از دستان و صورتش كمك مىگيرد. او سؤال حاجآقا را با معرفى شيوه و مرامش پاسخ مىدهد. حاجآقا قانع نمىشوند و سؤالشان را به شكلى ديگر مىپرسند. شانكار اما همان جوابها را به گونهاى ديگر تكرار مىكند؛ «وقتى بدن و روح آرامش يافت با نور ارتباط برقرار مىكند هركسى با روش خودش، همه راهها به يك راه منتهى مىشود.» حاجآقا با استناد به اين پاسخ، سؤال ديگرى مىپرسند. فرض، قبولِ ابتدايى سخن طرف مقابل است و بعد يافتن پاسخى بر اشكالات اين فرض، حاجآقا با اين شيوه با راوى شانكار گفتوگو مىكنند. پاسخهاى شانكار بيشتر ذوقى است با ظاهرى زيبا و عوامپسند اما تهى از استوارى و استدلال و خُرد و شكننده در رويارويى با انديشه ناب، و در نهايت، با اين جمله، سخنش را پايان مىدهد: «آنچه من مىگويم اين است كه اگر همه مردم دستورات دين و آيين خود را درست عمل كنند به يك حقيقت خواهند رسيد، و بيش از اين چيزى نمىدانم.» بعيد مىدانم كه راوى شانكار تاكنون چنين عالمى ديده بود و چنين گرفتارى را. آيتالله مصباح هم استاد كمنظير نقل است براى سالهاى بسيار تحصيل و تدريس معارف، و هم استاد عقل؛ چراكه عمرى فلسفه خوانده و درس دادهاند. گفتوگو با راوى شانكار طولانى نمىشود. هنگام خداحافظى، او بر شانه حاجآقا و آقاى رجبنژاد پارچه سپيد ظريفى مىاندازد با رسم احترام به ميهمانان ويژه.
اسم الکتاب : سفر به سرزمين هزار آيين المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 388