اهل البغي فما آتي علي آخر قولي حتّي اراكم متفرقين ايادي سبأ... . ايها القوم الشاهدة ابدانهم، الغائبة عنهم عقولهم، المختلفة اهوائهم، المبتلي بهم أمرائهم، صاحبكم يطيع الله و انتم تعصونه، و صاحب اهل الشام يعصي الله و هم يطيعونه... ؛[1]
شما را براي جنگ با دشمن برانگيختم اما كوچ نكرديد؛ حق را به گوش شما خواندم ولي نشنيديد؛ و در آشكار و نهان شما را دعوت كردم، اجابت نكرديد؛ پند و اندرزتان دادم، نپذيرفتيد؛ ... فرمان خدا را بر شما ميخوانم، از آن فرار ميكنيد؛ و با اندرزهاي رسا و گويا شما را پند ميدهم، از آن پراكنده ميشويد؛ شما را به مبارزه باسركشان ترغيب ميكنم، هنوز سخنانم به پايان نرسيده، همچون مردم سبأ،[2] پراكنده ميشويد... . اي مردمي كه جسمهايتان حاضر است و عقلهايتان پنهان شده و افكار و آرايتان گونهگون است، و زمامدارانتان دچار مشكلات شمايند؛ رهبرتان از خدا اطاعت ميكند [ولي] شما با او مخالفت ميورزيد؛ اما رهبر اهل شام خداي را نافرماني ميكند [و ايشان] از او فرمانبردارند... .
تأملي كوتاه در گفتار بلند امام علي(عليه السلام) روشن ميسازد كه ياران معاويه با وجود گمراهي و فسادشان دو مزيّت بزرگ بر پيروان امام داشتهاند: نخست، هماهنگي و همدلي با يكديگر و برنامهريزي دركارها؛ دوم، اطاعت محض و بيچون و چرا از فرمان حاكم.
اين در حالي بود كه ياران امام علي(عليه السلام)، با آنكه بر طريق مستقيم بودند و
[1]نهجالبلاغه، خطبة 97. [2] «متفرقين ايادي سبأ» ضرب المثلي عربي است. سبأ پدر اعراب يمن بود، كه ده پسر داشت. قبل از جنگ، آنها را در طرف راست و چپ خود قرار داد تا با نظم خاصي بجنگند؛ اما وقتي جنگ شروع شد، همه فرار كردند و پدر را تنها گذاشتند.