اسم الکتاب : نظريه حقوقى اسلام المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 192
تكليفِ بندگىام را به جاى آورم. اين طرز تفكر، تفكر ابراهيمى است كه خود را، سر تا پا بنده، و تمام وجود خود را در برابر او مكلَّف مىداند.
در مقابلِ تفكر ابراهيمى، تفكر نمرودى قرار دارد كه خود را خداى خويشتن مىانگارد. در اين زمان، افرادى اسم «خدا» را تنها لقلقه دهان خود قرار دادهاند. اينان كه حقيقتاً ايمان ندارند اسم «الله» و «اسلام» را براى فريب من و شما يدك مىكشند. اينگونه رفتار چگونه مجاهدت در راه اسلام و جهاد فى سبيل الله است؟! اينان چگونه نام خود را «مجاهدين» انقلاب اسلامى قرار دادهاند؟! كسانى كه دين را افيون جامعه و حكومت مىدانند، در راه اسلام جهاد مىكنند يا در راه كفر تلاش مىورزند؟ كسى كه مىگويد: «تسليم و اطاعت به هر اراده، خارج از حوزه خواست و اراده انسان جباريت و ستمگرى و زورگويى است» يك لحظه و به مقدار يك چشم بر هم زدن نيز از صميم قلب به خدا ايمان نداشته است.
يك بار بايد اين مسأله را روشن سازيم كه آيا ما بندهايم يا خدا؟ اگر بندهايم، پس بندگى آن است كه سر تا پا در مقابل او آماده اداى «تكليف» باشيم. همه چيز از اوست، بنابراين هر حقى براى اوست. ما از خود چه چيزى داريم تا بتوانيم ادعاى حق كنيم؟ تفكر توحيدى اين است كه «بندگى» حقيقت و هويت واقعى انسان است.
دوركيم، فوير باخ و سايرين مىگويند انسانى كه به خدا معتقد شده، از خويش بيگانه گشته است. قرآن كريم، درست نقطه مقابل آن، مىگويد: هر وقت خدا را فراموش كردى از خود بيگانه شدهاى. خودى تو، همان بندگى تو در مقابل خداست. اگر رابطه تو با خدا قطع گردد، نابود هستى؛ در آن صورت تو اصلا چيزى نيستى، تا بيگانه شوى يا نشوى. بر اساس بينش توحيدى، هويت واقعى انسان همان عين تعلق و ربط بودن به واجب الوجود است. اگر اين مطلب به خوبى به وسيله انسان دريافت شود، آنگاه در زمره بهترين بندگان خدا خواهد شد: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطمَئِنَّةُ. ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرضيَّةً. فَادْخُلِى فِى عِبَدِى، وَادْخُلِى جَنَّتِى[1]؛ اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.
9. انسان؛ خدا يا بنده؟!
هويت حقيقى انسان وقتى شناخته و يافت مىشود كه مقام عبوديت خويش را درك نمايد.