اسم الکتاب : نظريه حقوقى اسلام المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 187
همان ماركسيستهاى سابق هستند كه امروزه ماركسيستتر از «ماركس» شدهاند! معروف است كه «ماركس» گفته است: «من ماركس هستم امّا ماركسيست نيستم»؛ اين روزها ما در جامعه خودمان افرادى را مىبينيم كه ماركسيستتر از «ماركس» شدهاند. «ماركس» مىگفت: «دين افيون ملتهاست» امّا افرادى كه خود را مسلمان معرفى مىكنند، مىگويند: «اين جمله بخشى از حقيقت است؛ نه تنها دين افيون ملتهاست بلكه افيون حكومتها نيز هست»!! اين افراد در الحاد و نفى خدا گوى سبقت را از «ماركس» ربودهاند. در گوشه و كنار اين جامعه، افرادى سست ايمان، ضعيف العقل، هوسران و مقام پرست يافت مىشوند كه همه مقدسات عالَم را فداى چند روز پست و مقام خويش ساختهاند. ما بايد در مقابل اين هجومِ فرهنگ الحادى، مسلح و آماده پاسخگويى باشيم و اين اعتقاد و باور را براى خود ريشهدار و مستدل سازيم، كه خداى متعال داراى قدرت و علم بىنهايت است و او در همه جا و در تمام ساحتهاى هستى اعمّ از تكوين و تشريع حضور دارد. مردمى كه از آغاز تولد خويش با خدا زيستهاند و با ائمه دين(عليهم السلام) پيمان بستهاند و در تمام دوران، قلبشان مملو از عشق حسين(عليه السلام)بوده است، هرگز تحت تأثير اين سخنان ياوه قرار نمىگيرند.
در گذشته، اگر به ما مىگفتند: «روزگارى خواهد آمد كه مسلمانانى ادعا مىكنند رابطه ما با خدا، رابطه بنده و مالك نيست»، آن را باور نمىكرديم و اين سخن را شبيه شوخى و لطيفه مىدانستيم؛ امّا امروزه شاهديم كه برخى اساتيد دانشگاه به عنوان «رهبران فكرى»، «روشنفكران مذهبى» يا «ملّى ـ مذهبى» چنين سخنان سخيفى را بر زبان جارى مىسازند و عده ديگرى نيز از آنان پيروى مىنمايند. به عقيده آنان ما انسانها داراى حقوقى هستيم كه بايد آن را از خدا باز ستانيم.
بدون ترديد اين تفكر كه انسان صرف نظر از آنچه خدا بدو بخشيده، خودش داراى حقوقى مستقل است، در باطن آن «ادّعاى الوهيت» براى خود شخص نهفته است. در واقع اين بدان معنا است كه شخص مىگويد: «من خداى خويش هستم و نيازمند جعل حق از سوى خدا نيستم»! آيا به راستى چنين ادعايى ممكن است؟! قرآن كريم از وجود چنين افرادى خبر داده است: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَوَيهُ وَ اَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْم وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ[1]؛ پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود