براى روشنتر شدن اين ادعا به مثالى از فلسفه اخلاق «كانت» توجه كنيد: او معتقد است اگر كسى در كارى هيچ انگيزه و نيّتى جز اطاعت امر عقل و وجدان نداشت، كارش داراى ارزش اخلاقى خواهد بود، ولى اگر در كنار انگيزه اطاعت از فرمان عقل، مثلا علاقه به نتيجه كار هم در او وجود داشت، ديگر هيچ ارزش اخلاقى بر كار او مترتب نيست. در مكاتب سياسى و يا حقوقى نيز از اين گونه نظرات وجود دارد كه امر انسان را داير ميان همه يا هيچ مىدانند.
ولى بايد گفت: اين نظرات غير واقعبينانه است و از آن رو كه اسلام در همه زمينهها احكام و ارزشهايى واقعبينانه مطرح كرده است، نظرات آن داراى مراتب و درجاتى است. اسلام نمىگويد اگر در مسألهاى نتيجه ايدهآل و صد در صد ميّسر نشد، ديگر هيچ، بلكه مىگويد: درجه پايينتر را انجام دهيد.
براى پىبردن به درستى اين ادعا مىتوان اندك توجهى به مباحث فقهى كرد، كه در آنها بدلهاى متعدد در يك امر پيشِ روى مكلف است. حالتهاى متفاوت براى انجام نماز در موقعيتهاى مختلف نمونهاى از اين مدعا است. حتى در مهمترين مسأله دينى يعنى ايمان هم مراتب وجود دارد.
ايدهآل اسلام در مسأله رهبرى جامعه
2. ايدهآل اسلام در نظريه امامت و رهبرى جامعه آن است كه جامعهاى اسلامى با رهبر معصوم اداره شود، همانگونه كه در عصر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين بود. ما معتقديم اين امر شدنى است و ان شاء الله در زمان ظهور حضرت حجت ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ اين چنين خواهد شد. ولى در زمان فعلى عملا چنين ايدهآلى قابل تحقق نيست، زيرا در زمان غيبت به سر مىبريم و رهبر معصوم غايب است.
اگر اسلام مىخواست در مساله امامت غير واقعبينانه برخورد كند، بايد در زمان غيبت هيچ حكومتى را مشروع نداند، چون در دوران غيبت رهبر معصوم در رأس حكومت دينى قرار ندارد، ولى اسلام براى اين دوران وضعى نازلتر را پيشبينى كرده است و فقهايى را كه داراى شرايط خاصى هستند، حاكم قرار داده است.
فقها اتفاق نظر دارند كه حتى در حكومتهاى نامشروع هم فقيه در امور حسبيه ولايت دارد ، يعنى حتى اگر قدرت حاكميت بر مردم را نداشته باشد، باز بايد اين امور را به عهده گيرد