خود به بيتى شعر تمثّل جويد و يا مثالى بيان كند، آيا همه گفته يا نوشته او را شعر و مَثَل به حساب مىآورند؟! اگر گويندهاى در جايى از كلام خود، لطيفهاى بگويد، همه سخن او فكاهى خواهد بود؟!
در قرآن نيز به مقتضاى بلنداى فصاحت و بلاغت آيات، گاهى مثالى بيان شده، كه اين از زيبايىهاى معنوى كلام است و تأثيرى ويژه بر مخاطبان دارد. اين نحوه بيان، فهم مطالب عميق را براى عموم مردم به سادگى ميسّر مىكند. بنابراين، اينگونه مجازگويى نه تنها ناروا نيست بلكه از محسّنات قرآن است و اگر قرآن از استعاره و تشبيه و تمثيل و ديگر نكتههاى بلاغى استفاده نمىكرد، شيوايى و استوارى كنونى را نداشت. مهم آن است كه قرآن در عين زيباگويى، هرگز از مرز حقيقتگويى نيز خارج نشده است؛ چنانكه خود نيز در مواردى بدان تصريح كرده است:
ـ تِلْكَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَق؛[1] اينها آيات خدا است كه بر تو به حق (و درستى) مى خوانيم.
ـ وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ اْبْنَىْ آدَمَ بِالْحَقِّ؛[2] و داستان دو پسر آدم را به حق بر آنان برخوان.
ـ فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاَّ الضَّلالُ؛[3] پس بعد از حق (و راستى) به جز گمراهى چه خواهد بود؟