اهل بيت(عليهم السلام) عقيده شان محفوظ مىماند؛ بارشان را مىبندند واز گمراهى نجات مىيابند. گاهى بايك روايت كه گويندهاى روى منبر بخواند، دلهايى پاك به عالم بالا پرواز مىكنند و چنان ارتباط معنوى مىيابند كه ما از آن محروميم؛ ولى به هر حال، براى نسل معاصر و آينده جامعه، به ويژه روشنفكران و تحصيل كردههاى دانشگاهى بايد كوشيد تا اين مسائل مستدل تر، قابل فهمتر و عقلانىتر مطرح شود.
امروز زمانهاى است كه گرايش فكرى روشنفكران و تحصيل كردههاى دنيا به اين سمت حركت مىكند كه جز مادّه و ماديّات چيزى را نپذيرند. اگر گاهى نيز از دين و معرفت و ايمان به عالم غيب و ملكوت صحبت مىشود، آن را تعبيرهاى شاعرانهاى تلقّى و گاهى نيز تصريح مىكنند كه زبان دين، زبان شعرى و زبان اسطوره است و آن چه واقعيت دارد، همين عالم مادّى است. كسانى كه دين را اين گونه تلّقى مىكنند، وقتى از مقامهاى اولياى خدا، كرامتها، فضايل و ارتباطشان با ملكوت عالم و ملائكه صحبت مىشود، آن را غيرواقعى و فقط حالت خاصّ شاعرانه مىدانند؛ همانند شاعرى كه در حالتى رؤيايى قرار مىگيرد و در وصف كره ماه با آن كه كرهاى سنگى و سياه است و هيچ ارزش و جمالى ندارد، شعرها مىسرايد و زيبايىها مىشمارد. مادّيگرايى، گرايشى همگانى است كه روز به روز در دنيا فراگيرتر نيز مىشود: وَ قالُوا ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيىَ وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ[1]؛ اينان مىگويند: چيزى جز همين زندگى دنيايى ما در كار نيست. گروهى از ما مىميرند و گروهى ديگر جاى آنها را مىگيرند و جز طبيعت و روزگار، ما را نابود نمى كند. امروزه اين عقيده باطل، به گرايشى علمى و فلسفى تبديل شده است.
در سوى ديگر، درون جامعه مسلمان اهل ولايت، ساده انديشانى پيدا مىشوند كه حتّى براى روايات غير معتبر و بدون سند نيز توجيههايى درست مىكنند و به چيزهايى معتقد مىشوند كه هرگز قابل توجيه و تبيين نيست. طبيعى است كه اگر پاى بحث و مناقشهاى به ميان آيد، شكست مىخورند. ما معتقديم كه بايد حقايق دينى را بر پايههايى محكم استوار كنيم و بكوشيم از خود آيات و روايات نكتههايى استنباط كنيم كه