الهى مجرد و غيرجسمانى است چنانكه در درس پيشين به اثبات رسيد، و هر موجود مجردى ذاتاً داراى حيات است، پس خداى متعال هم ذاتاً داراى حيات مىشاد.
علم
مفهوم علم از بديهى ترين مفاهيم است ولى مصاديقى كه از آن در ميان مخلوقات مىشناسيم مصاديقى محدود و ناقص مىباشد و با اين ويژگيها قابل اطلاق بر خداى متعال نخواهد بود. اما چنانكه اشاره شد عقل مىتواند براى اين مفهوم كمالى، مصداقى را در نظر بگيرد كه هيچگونه نقص و محدوديتى نداشته باشد و عين ذات عالم باشد و آن همان علم ذاتى خداى متعال است.
علم خدا را از راههاى متعددى مىتوان اثبات كرد: يكى همان راهى است كه در اثبات همه صفات ذاتيّه، به آن اشاره شد يعنى چون علم در ميان مخلوقات، وجود دارد بايد كاملترين مرتبه آن در آفريننده آنها موجود باشد.
راه ديگر، كمك گرفتن از دليل نظم است به اين بيان: هر قدر پديدهاى نظم و اتقان بيشترى برخوردار باشد دلالت بيشترى بر علم و دانش پديد آورندهاش دارد چنانكه يك كتاب علمى يا يك شعر زيبا يا هر اثر هنرى، دلالت بر دانش و ذوق و مهارت پديدآوردهاش دارد و هيچگاه هيچ عاقلى چنين نمىپندارد كه مثلاً يك كتاب علمى يا فلسفى بوسيله فرد نادان و بى سوادى نوشته شده باشد. پس چگونه مىتوان احتمال داد كه اين جهان عظيم با آن همه اسرار و شگفتيها از موجود بى علمى بوجود آمده باشد؟!
و بالاخره راه سوم، استفاده از مقدمات فلسفى نظرى (= غيربديهى) است مانند اين قاعده كه «هر موجود مجرد مستقلى داراى علم است» چنانكه در كتب مربوطه به اثبات رسيده است.
توجه داشتن به علم الهى، اهميت زيادى در خودسازى دارد و از اينروى مكرراً در قرآن كريم بر آن تأكيد شده است و از جمله مىفرمايد: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ»1 يعنى خداى متعال از چشمهاى خيانتكار و راز دلها آگاه است.