4- جهان بينى عرفانى. كه از راه كشف و شهود و اشراق، حاصل مىگردد. اكنون بايد ديد كه آيا مسائل بنيادى جهان بينى را واقعاً مىتوان از همه اين راههاى چهارگانه حل كرد تا نوبت به سؤال از امتياز و برترى يكى از آنها برسد يا نه؟
نقد و بررسى
با توجه به برد شناخت حسى و تجربى و محدود بودن آن به دايره پديده هاى مادى و طبيعى، روشن مىشود كه نمىتوان تنها براساس دستاوردهاى علوم تجربى، اصول جهان بينى را شناخت و مسائل مربوط به آنها را حل كرد زيرا اينگونه مسائل، از قلمرو علوم تجربى، خارج است و هيچ علم تجربى سخنى درباره اثبات يا نفى آنها ندارد. مثلاً نمىتوان وجود خدا را بوسيله پژوهشهاى آزمايشگاهى اثبات كرد يا (العياذ بالله) نفى نمود، زيرا دست تجربه حسى، بسى كوتاهتر از آنست كه به دامان ماوراءطبيعت، دراز شود و چيزى را خارج از محدوده پديده هاى مادى، اثبات يا نفى كند.
بنابراين، جهان بينى علمى و تجربى (به معناى اصطلاحى «جهان بينى» كه قبلا ذكر شد) سرابى بيش نيست و نمىتوان آن را به معناى صحيح كلمه «جهان بينى» ناميد و حداكثر مىتوان آنرا «شناخت جهان مادى» دانست و چنينشناختى نمىتواند پاسخگوى مسائل بنياى جهان بينى باشد.
اما شناختهايى كه با روش تعبدى به دست مىآيد چنانكه اشاره شد جنبه ثانوى دارد و متفرع بر اين است كه قبلا اعتبار منبع يا منابع آن، ثابت شده باشد. يعنى بايد نخست، پيامبرىِ كسى ثابت شود تا پيامهاى او معتبر، شناخته شود و قبل از آن بايد وجود پيام دهنده يعنى خداى متعال، اثبات گردد. و روشن است كه اصل وجود «پيام دهنده» و نيز پيامبرىِ «پيام آور» را نمىتوان به استناد «پيام» اثبات كرد، مثلاً نمىتوان گفت: چون قرآن مىگويد «خدا هست» پس وجود او اثبات مىشود. البته بعد از اثبات وجود خدا و شناخت پيامبر اسلام و حقانيت قرآن كريم مىتوان ساير اعتقادات فرعى و نيز دستورات عملى را به استناد «مخبر صادق» و «منبع معتبر» پذيرفت، اما مسائل بنيادى را بايد قبلا از راه ديگرى حل كرد.
پس روش تعبدى هم براى حل مسائل بنيادى جهان بينى، كارآيى ندارد.