خداى متعال جانها (يا اشخاص) را هنگام مرگشان مىگيرد و نيز كسى را كه در خواب نمرده است (يعنى كسى كه به خواب رفته و مرگش فرا نرسيده است) پس آنكه مرگش فرا رسيده، نگه مىدارد و آن ديگرى را تا سرآمد معينى رها مىكند.
هنگامى كه ستمكاران در سكرات مرگند و فرشتگان دستهايشان را گشودهاند (و به آنان مىگويند) جانهاى خود را بيرون كنيد (= تسليم كنيد).
از اين آيات و آيات ديگرى كه براى رعايت اختصار، از ذكر آنها صرف نظر مىكنيم استفاده مىشود كه نفسيّت و شخصيّت هر كسى به چيزى است كه خدا و فرشته مرگ و فرشتگان گمارده بر قبض روح، آنرا مىگيرند و نابودى بدن، آسيبى به بقاى روح و وحدت شخصى انسان نمىزند.
نتيجه آنكه: اولا در انسان، چيزى به نام روح وجود دارد، ثانياً روح انسانى، قابل بقاء و استقلال از بدن مىباشد نه مانند اعراض و صور مادّى كه با تلاشى محلّ، نابود مىشوند، و ثالثاً هويّت هر فردى بستگى به روح او دارد، و به ديگر سخن: حقيقت هر انسان همان روح اوست و بدن، نقش ابزار را نسبت به روح، ايفاء مىكند.