زمان معينى نفى مىكند و بويژه، تعبير «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه»1 جاى هيچگونه شبههاى باقى نمىگذارد. همچنين مىتوان به آيه (42) از سوره فصّلت، استدلال كرد كه مىفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ. لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد» و دلالت دارد بر اينكه هيچگاه قرآن كريم، صحّت و اعتبار خود را از دست نخواهد داد. نيز دلايل خاتميّت پيامبر اسلام(ص) (كه در درس ديگرى مورد بحث، واقع مىشود) هرگونه توهّمى را نسبت به امكان نسخ شدن اين دين الهى بوسيله پيامبر و شريعت ديگرى، باطل مىسازد. و نيز روايات فراوانى به اين مضمون، وارد شده است: «حلال محمد حلال الى يوم القيامة، و حرامه حرام الى يوم القيامة»2 علاوه بر اينكه جاودانى بودن اسلام، مانند جهانى بودن آن، از ضروريات ان دين الهى و بى نياز از دليلى زائد بر دلايل حقّانيت اسلام است.
حلّ چند شبهه
دشمنان اسلام كه براى جلوگيرى از گسترش اين دين الهى، از هيچگونه تلاشى فروگذار نكرده و نمىكنند، درصدد برآمدند كه با القاء شبهاتى چنين وانمود كنند كه دين اسلام فقط براى مردم عربستان نازل شده و رسالتى نسبت به ساير مردم نداشته است!
از جمله به آياتى تشبّت كردهاند كه پيامبر اكرم(ص) را مأمور هدايت خويشان و نزديكان خودش يا اهل مكه و حوالى آن كرده است3 و نيز آيه (69) از سوره مائده كه بعد از اشاره به يهود و صابئين و نصارى، ملاك سعادت را ايمان و عمل صاحل مىداند و نامى از پذيرفتن دين اسلام بعنوان شرط سعادت نمىبرد. علاوه بر اينكه در فقه اسلامى اهل كتاب، همسنگ مشركان نيستند بلكه با پرداختن جزيه (بجاى خمس و زكاتى كه مسلمانان مىپردازند) امنيت ايشان در پناه دولت اسلامى حفظ مىشود و مىتوانند به احكام شريعت خودشان عمل كنند و اين، نشانه به رسميّت شناختن اين اديان است.
در پاسخ بايد گفت: آياتى كه خويشان پيامبر اكرم(ص) و اهل مكه را ذكر مىكند درصدد