ديگرى تعصبات و پايبندى به سنتهاى پيشينيان و نياكان و ارزشهاى غلطى بود كه در ميان جوامع مختلف، رواج داشت1.
همچنين حفظ منابع اقتصادى و موقعيتهاى اجتماعى، انگيزه نيرومندى براى ثروتمندان و حكمرانان و دانشمندان بود2، و از سوى ديگر، جهل و ناآگاهى توده هاى مردم، عامل بزرگى براى فريب خوردن از سردمداران كفر، و پيروى از بزرگان و اكثريت جامعه بود و موجب اين مىشد كه به اوهام و پندارهاى خودشان دل، خوش كنند و از ايمان به آيينى كه جز افراد معدودى آنرا نپذيرفته بودند سرباز زنند آن هم افرادى كه غالباً از موقعيت اجتماعى چشمگيرى بهرهمند نبودند و از طرف بزرگان قوم و اكثريت جامعه، طرد مىشدند. ضمناً فشار قشر حاكم و زورگويان را نبايد از نظر دور داشت3.
شيوه هاى برخورد با انبياء
مخالفان انبياء براى جلوگيرى از پيشرفت كار ايشان با شيوه هاى گوناگون به مبارزه مىپرداختند:
الف- تحقير و استهزاء نخست گروهى مىكوشيدند كه شخصيت پيام آوران الهى را بوسيله تحقير و استهزاء و توهين و مسخره كردن بكوبند4 تا توده هاى مردم نسبت به ايشان بى اعتناء شوند.
ب- افتراء و نسبتهاى ناروا سپس دست به دروغ و افتراء مىزدند و نسبتهاى ناروا به ايشان مىدادند و از جمله آنان را «سفيه» و «مجنون» مىخواندند5 و هنگامى كه معجزهاى را اظهار مىكردند تهمت سحر و افسون به ايشان مىزدند6