در درسهاى گذشته، ضرورت وجود خداى جهان آفرين، ثابت گرديد خداى دانا و توانايى كه پديده آورنده و نگهدارنده و تدبيركننده جهان است. و در درسهاى اخير، به بررسى جهان بينى مادّى پرداختيم و با بيان اشكالات انواع اين جهان بينى، روشن شد كه فرضِ جهانِ بى خدا، فرضِ نامعقولى است و توجيه قابل قبولى ندارد.
اكنون، نوبت آن رسيده است كه به مسأله توحيد بپردازيم و نادرستىِ انديشه هاى مشركان را آشكار سازيم.
درباره اينكه عقايد شرك آميز چگونه در ميان انسانها پديد آمده و چگونه تحول يافته، نظرهاى مختلفى از طرف جامعه شناسان، اظهار شده است ولى هيچكدام از آنها دليل روشن و قابل اعتمادى ندارد.
شايد بتوان گفت: نخستين عامل گرايش به شرك و چند خدائى، مشاهده تنوع پديده هاى آسمانى و زمينى بوده كه چنين تصورى را بوجود آورده است كه هر نوع از آنها تحت تدبير خداى خاصى قرار داد، و از جمله، بعضى پنداشتند كه خوبيها مستند به خداى خير، و بديها مستند به خداى شرّ است و بدين ترتيب، قائل به دو مبدأ براى جهان شدند.
از سوى ديگر با توجه به تأثيرى كه نور خورشيد و ماه و ستارگان در پديده هاى زمينى دارد چنين پندارى بوجود آمد كه آنها نوعى ربوبيّت، نسبت به موجودات زمينى دارند.
و از سوى ديگر، ميل به داشتن معبود محسوس و ملموس، موجب اين شد كه براى