يكى ديگر از شبهات اينست كه اعتقاد به وجود آفريدگار براى جهان و انسان، با پارهاى از دستاوردهاى علوم جديد، سازگار نيست. مثلاً در شيمى، ثابت شده كه مقدار مادّه و انرژى، همواره ثابت است و بنابراين، هيچ پديدهاى از نيستى بوجود نمىآيد و هيچ موجودى هم به كلى نابود نمىگردد، در صورتى كه خداگرستان معتقدند كه خدا آفريدگان را از نيستى به هستى آورده است.
همچنين در زيست شناسى، ثابت شده كه موجودات زنده، از موجودات بى جان پديد آمدهاند و تدريجاً تطوّر و تكامل يافتهاند تا به پيدايش انسان انجاميده است در صورتى كه خداگرستان معتقدند كه خدا هر يك از آنها را جداگانه آفريده است.
در پاسخ بايد گفت:
اولا قانون بقاء مادّه و انرژى به عنوان يك قانون علمى و تجربى، تنها در مورد پديده هاى قابل تجزيه، معتبر است و نمىتوان براساس آن، اين مسأله فلسفى را حل كرد كه آيا مادّه و انرژى، ازلى و ابدى است يا نه؟
ثانياً هميشگى بودن و ثابت بودن مقدار مجموع مادّه و انرژى، به معناى بى نيازى از آفريننده نيست بلكه هر قدر عمر جهان، طولانىتر باشد نياز بيشترى به آفريدگار خواهد داشت زيرا ملاك احتياج معلول به علت، امكان و وابستگى ذاتىِ آن است نه حدوث و محدوديّت زمانى آن.
به ديگر سخن: مادّه و انرژى علت مادى جهان را تشكيل مىدهند نه علت فاعلى آن را، و خودشان نيز محتاج به علت فاعلى هستند.
ثالثاً ثابت بودن مقدار مادّه و انرژى، مستلزم نفى پيدايش پديده هاى جديد و افزايش و كاهش آنها نيست و پديده هايى از قبيل روح و حيات و شعور و اراده و... از قبيل مادّه و انرژى نيستند تا افزايش و كاهش آنها منافاتى با قانون بقاء مادّه و انرژى داشته باشد.
رابعاً فرضيه تكامل ـ علاوه بر اينكه هنوز هم از اعتبار علمىِ كافى، برخوردار نشده و از طرف بسيارى از دانشمندان بزرگ، مردود شناخته شده است ـ منافاتى با اعتقاد به خدا ندارد و حداكثر، نوعى عليّت اِعدادى را ميان موجودات زنده، اثبات مىكند نه اينكه رابطه آنها را با