است و اين معنايش اين است كه تجربه مفيد يقين به مطلب مذكور است، امّا بايد توجه كرد كه ذكر يكي دو مثال، مبناي استدلال و اثبات آن مسئله نيست. بلكه مسئله برهان ديگري دارد و اين مثالها براي تقريب مطلب به ذهن است.
متن
فالفرقُ بينَ المحسوس و المستقرأ و المجرَّب أَنّ المحسوسَ لا يفيد رأياً كلّياً ألبتّةَ، و هذان قد يفيدان. و الفرقُ بين المستقرأ و المجرَّب أَنّ المستقرأ لا يوجب كلّيةً بشرط أو غير شرط بل يوقع ظنّاً غالباً ـ اللّهمّ إلاّ أن يؤوّلَ إلي تجربة ـ و المجرَّب يوجب كلّيةً بالشرط المذكور.
ترجمه
خلاصه فرق بين سه مطلبِ حسّي، استقرايي و تجربي اين است كه احساس، هيچگاه نميتواند مفيد حكم كلّي باشد و امّا استقراء و تجربه گاهي حكم كلّي را افاده ميكنند. و فرق بين استقراء و تجربه در اين است كه حكم استقرايي موجب حكم كلي نميشود، نه كلي مشروط و نه كلي غير مشروط; بلكه فقط موجبِ ظن غالب ميشود ـ مگر اينكه استقراء به تجربه برگردد ـ و امّا تجربه با شرايطي كه گفتيم موجب حكم كلّي ميشود.
فرق بين علم حسي، استقرايي و تجربي
از آنچه گذشت به دست آمد كه ما سه گونه علم داريم: علم حسّي، علم استقرايي و علم تجربي. علم حسّي مفيد يقيني كه زوالناپذير باشد و در علوم مورد استفاده قرار گيرد نيست. استقراء نيز گرچه مفيد رأي كلّي است، اما اين رأي كلي به گونهاي نيست كه خلافش محال باشد; چراكه استقراء نيز صرفاً متكي بر مشاهدات حسّي است.
و اما تجربه ميتواند مفيد علم كلي زوالناپذير باشد; چراكه در تجربه از قواعد بديهي عقلي استفاده ميشود. شيخ(رحمه الله) در مورد حكم كلّي استقرائي ـ به جهت اينكه زوالپذير است ـ تعبير ظنّ غالب را آورده است.
منظور از عبارت «... بشرط أو غير شرط» اشاره به شروطي است كه در تجربه گفتيم و شيخ(رحمه الله) ميگويد استقراء اصلا نميتواند موجب رأي كلّي زوالناپذير باشد چه شرطي در آن