مطالب آمده و مثال حقيقي براي براهين علوم نيست. يكي از مثالهاي ارسطو اين است كه وقتي درخت رطوبت زمين را جذب كند و هوا هم سرد نباشد، برگهايش پهن ميشود. پس پهن شدن برگ درخت، معلول جذب رطوبت است[1]، ولي اين علّت هميشه در درخت نيست; چراكه گاهي رطوبت در زمين هست و گاهي نيست.
و گاهي مثل زمستان رطوبت هم هست، امّا درختان برگ درنميآورند. پس برهان مذكور مناسب علوم نيست.
نكته قابل توجه اينكه از ذيل كلام شيخ(رحمه الله) كه ميفرمايد: «فإن كان علّة فيكون ما يفيده من اليقين إنّما يفيده وقتاً مّا»[2] به دست ميآيد كه دائمي نبودن عليّت اوسط، به برهاني بودن و يقيني بودن نتيجه ضرري نميزند، بلكه فقط با دوام نتيجه منافات دارد و از آنجا كه مطلوب در علوم، نتايج دائمي است، چنين برهاني مناسب علوم نيست. پيشتر هم گفتهايم كه ما منطقاً دليلي نداريم كه برهان بر جزئي و شخصي اقامه نشود.
برهان بر جزئي و امر شخصي هم اقامه ميشود، امّا چنين براهيني در علوم كاربردي ندارند.
دو مثال ديگر ارسطو يكي اين است كه خشك شدن رطوبت درخت باعث ريزش برگهاي آن ميشود[3] و ديگري اينكه واسطه شدن زمين بين ماه و خورشيد باعث ماهگرفتگي ميشود[4]. چنانكه ملاحظه ميشود و در اين دو مثال هم حد أوسط يعني علت، هميشگي نيست و لذا نتايج چنين براهيني فاقد دوام خواهند بود.
متن
و لقائل أن يقول: فكيف يكون حالُ الأصغر من الأوسط في البراهين؟ فنقولُ: يجوز أن يكون الأصغر علّةً للأوسط تقتضيه لذاتها بلا توسّطِ علة، اقتضاءَ النوع لخواصّه المنبعثة عنه إنبعاثاً أوّليّاً. لكنّ الأوسطَ علّةٌ لا للأصغر في ذاته، بل في بعض أحكامه و خواصِّه الّتي هي تابعة للأوسط، مثل «كون زوايا المثلث مساوية لقائمتين» إذا جعلناه الأوسطَ و فرضنا أنّه كذلك بالقياس إلي الأصغر، ولْيكنْ المثلّثَ، ولْيكنْ الأكبرُ «كونَ زوايا المثلّث نصف زوايا المربّع».
[1] نگاه كنيد به منطق ارسطو، ج2، ص354. [2] همان اثر. [3] همان اثر، ج2، ص477. [4] همان اثر، ج2، ص430.