درس بگيرند! نبايد گمان كرد كه داستان سقيفه ماجرايى ساده بود و اين افراد به صورت اتفاقى جمع شده و گفتند براى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) جانشين انتخاب كنيم. آنان از مدتها پيش طرح اين كار را ريخته و عهدنامهاى نيز نوشته و امضا كرده بودند. بحث شده بود كه بعد از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) چه كسى را مىتوان عَلَم كرد و او را به عنوان جانشين پيغمبر(صلى الله عليه وآله) معرفى نمود. هر كسى براى اين مقام نمىتوانست مطرح شود. بايد كسى باشد كه پدر زن پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ريش سفيد است و جزو اولين كسانى است كه ايمان آورده و يارِ غار پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بوده است؛ چنين كسى را مىتوان مطرح كرد! از اين رو فرد مورد نظر، مشخص شده و از قبل معلوم كرده بودند كه چه كسى بايد خليفه شود.
در همين زمينه، مسأله بعد اين بود كه چگونه او را مطرح كنيم؟ براى اين كار نيز نقشهاى كشيده بودند. گفتند: در شورا بحث مىكنيم و چنين و چنان مىگوييم و بعد پدر يكى از همسران پيغمبر(صلى الله عليه وآله) برخاسته و مىگويد من با خليفه اول بيعت كردم، بعد از او فرد ديگرى بيعت خواهد كرد و به همين ترتيب قضيه تمام مىشود. به همين نقشه عمل كردند و آنچه مىخواستند، شد.
هفتاد روز قبل، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دست على(عليه السلام) را بلند كرده و فرموده بود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه،1 اما حتى يك نفر در سقيفه نگفت خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) چه كسى را معيّن كرده است! همان كسانى كه اصحاب بدر و حنين بودند و در جنگها شركت كرده و سالها در راه اسلام شمشير زده بودند، هيچ كدام نگفتند هفتاد روز پيش پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در غدير خم چه كسى