آنان در اداره امور حكومت در مىماندند. خود اهل سنّت از خليفه دوم نقل كردهاند كه گفت:
لا اَبْقانِىَ اللّهُ لِمُعْضَلَة لَيْسَ لَها ابوالحَسَن؛1 خدا مرا نگه ندارد در مشكلى كه على(عليه السلام)نباشد.
هم چنين نقل شده كه خليفه دوم بارها گفت:
لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَكَ عُمَر،2 اگر على(عليه السلام)نبود عمر هلاك مىشد.
بسيارى از اوقات، خلفا در مسايل جنگى با حضرت مشورت و طبق نظر ايشان عمل مىكردند. اگر على(عليه السلام) از حكومت و جامعه قهر كرده بود، پس اين روايات چيست؟
بنابراين بايد به اين نكته توجه كرد كه حضرت على(عليه السلام) نفرمود، حال كه خلافت مرا نپذيرفتيد من هم با شما كارى ندارم! آن حضرت(عليه السلام) مصلحت اسلام را رعايت مىكرد، نه آن كه قهر كند و بگويد حال كه خلافت من نشد پس هيچ! شعار «يا همه يا هيچ»، در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در چنين مواردى پذيرفتنى نيست. اگر زمانى ممكن نشد تمام احكام اسلام اجرا شود، آيا بايد قهر كنيم و برويم در خانه بنشينيم، يا بايد سعى كنيم به همان اندازه كه امكان دارد احكام اسلام را اجرا كنيم؟ رويّه درست اين است كه اگر نود درصد ممكن است احكام اسلام پياده شود، به اندازه همان نود درصد، اگر نشد، هشتاد درصد، و خلاصه هر مقدار كه ممكن است، بايد همان را عمل كنيم، نه آن كه كناره بگيريم و هيچ اهتمامى به اجراى احكام اسلام نداشته باشيم. اگر چنين سيرهاى از سوى ائمه(عليهم السلام) در پيش گرفته مىشد، اسمى از اسلام باقى نمىماند. ظلمى كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) شد در