دوران زندگى خود با تمهيدات و بيانهاى مختلفى اين مسأله را به مردم گوشزد نمود و سعى كرد در رفتار و گفتار خود آن را در اذهان تثبيت كند. در آخرين اقدام نيز هفتاد روز قبل از رحلتش، در روز غدير آن را در بين انبوه مسلمانان اعلام كرد تا مسأله براى امت اسلامى روشن باشد و بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دچار اختلاف و پراكندگى نشوند. اما تاريخ مىگويد كه پس از رحلت آن حضرت، مسلمانان غير از اين عمل كردند. در بين آن مسلمانان كسانى بودند كه در ركاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در جنگهاى متعدد شركت كرده و حتى مجروح نيز شده بودند. برخى از آنان خود، سرمايه زيادى را در راه ترويج اسلام صرف كرده بودند، و برخى ديگر از خانواده شهدا بودند. عجيب تر از همه آن كه، بسيارى از آنان خود در آن روز در غديرخم حاضر بودند و جريان معرفى اميرالمؤمنين(عليه السلام) را با چشم و گوش خود ديده و شنيده بودند، اما پس از هفتاد روز گويا همه را فراموش كردند! آنان زمانى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، چنان رفتار كردند كه گويا اصلا چنين چيزى نبوده است! هنوز جنازه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) روى زمين بود كه كسانى جمع شدند تا جانشينى براى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) تعيين كنند! اصل اين تفكر كه امت اسلامى بايد رهبرى داشته باشد و حتى يك روز هم مردم نبايد بدون رهبر بمانند صحيح بود، اما در اين مسأله كه چگونه بايد اين رهبر را شناخت و تعيين كرد، دچار اشتباه شدند. آنان در سقيفه جمع شدند و با يكديگر بحث كردند كه چه كسى را بايد به جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) برگزيد.
بحثهاى زيادى شد و حتى گاهى گفتگوها به كشمكش و مشاجره نيز منجر شد، ولى آنچه كه صحبتى از آن نشد ـ يا دست كم در تاريخ اشارهاى به آن نگرديده، و اگر در مورد آن صحبت شده بود قطعاً تأثيرى در جلسه