اجرا در آورده بودند. وَ اِرشادَ الضّالِّ اِلى اَنْوارِ هِدايَتِكَ؛1 من با اصحاب جمل و ديگران مىجنگم براى اين كه گمراهان را هدايت كنم. اگر اميرالمؤمنين(عليه السلام) نمىجنگيد، كسانى كه به دنبال هدايت بودند راه را گم مىكردند؛ چرا كه رفتار و حكومت اصحاب جمل باعث گرديده بود كه ديگران نيز گمراه شوند. از اين رو حضرت مىفرمايد، من مىجنگم تا راه را براى هدايت مردم و كسانى كه مىخواهند راه راست را تشخيص بدهند باز نمايم.
اكنون ما بايد از آنچه در تاريخ آمده، براى روزگار خودمان استفاده كنيم. مسلّم است كه اين مسايل فقط مربوط به زمان حضرت على(عليه السلام) نبوده و نيست. علت جنگهاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) ، همانگونه كه خود آن حضرت اشاره فرموده، زياده خواهى عدهاى و رواج بدعتها در جامعه بود. اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن گاه كه قدرت پيدا كرد، به حكم «حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ»2 وظيفه داشت با همان مسلمانهاى نمازخوان و مسجدى، همان كسانى كه سالها در جنگهاى بدر و حنين و احد در راه اسلام جنگيده بودند و مجروح شده و اموالشان را براى رواج اسلام داده بودند، بجنگد؛ چرا؟ براى آن كه دين خدا احيا شده و بدعتها از بين برود. آيا اين امر مخصوص زمان حضرت على(عليه السلام) بود و ديگر مصداق نخواهد داشت؟ اگر روزگارى بدعتها در جامعه اسلامى رواج پيدا كرد و بدعت گذاران با موعظه و نصيحت به راه نيامدند، آيا كسانى كه توان دارند، نبايد با قوّت و قدرت، آنان را سر جاى خود بنشانند؟
[1]ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، باب 414. [2] ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 3.