الإِخْوانِ وَ الْقَراباتِ فَما نَزْدادُ عَلى كُلِّ مُصيبَة وَ شِدَّة اِلاّ ايمانَاً وَ مُضِيّاً عَلَى الْحَقِّ وَ تَسْليماً لِلأَمْرِ وَ صَبْراً عَلى مَضَضِ الْجِراحِ؛1 در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)شرايطى پيش مىآمد كه ما بايد با پدران، فرزندان، برادران و ساير خويشانمان بجنگيم و راهى نمىماند جز اين كه به كشتن آنها اقدام كنيم. آرى، در جنگهاى صدر اسلام بسيار مىشد كه كار به آن جا مىكشيد كه پدر و پسر مقابل هم قرار مىگرفتند و يكى بايد ديگرى را مىكشت. حضرت مىفرمايد، اين مصيبتها و امتحانهاى سخت موجب نمىشد كه ما دست از ايمانمان برداشته و در راه و روشمان سست شده و از جنگ فرار كنيم، بلكه اين مسايل بر ايمان، پايدارى و مقاومت ما مىافزود.
ليكن با اين همه، خصوصيت جنگهاى زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اين بود كه جبهه حق و باطل كاملا روشن بود و يك طرف ايمان و طرف ديگر كفر قرار داشت. در يك طرف مسلمانها و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و طرف ديگر كفار و مشركان بودند. از اين رو اگر كسى اسلام را پذيرفته بود كاملا برايش روشن بود كه بايد براى جنگيدن با كفار آماده باشد و خلاصه، دغدغه، اضطراب و ابهامى در كار نبود.
اما در زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) كار بسيار سخت تر از زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. روزگارى شده بود كه بايد مسلمان با مسلمانى ديگر بجنگد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره مىفرمايد: وَ لكِنّا اِنَّما اَصْبَحْنا نُقاتِلُ اِخوانَنا فِى الاِسْلامِ عَلى ما دَخَلَ فيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الاِعْوِجاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأويلِ؛2 پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) روزگارى