بديهى است براى رسيدن به اين منظور بايد سكوت پيشه سازد، چون حرف زدن برجستهترين عاملى است كه موجب پراكندگى خاطر و حواس مىگردد. پيشتر نقل شد كه يكى از فضلا از مرحوم علامه طباطبايى(رضي الله عنه)سؤال كرد: چه كنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟ مرحوم علامه در جواب فرمودند: كم حرف بزن. پس اگر انسان بخواهد حواسش تمركز يابد و دلش تنها متوجه خدا و محبوبش باشد، بايد كم حرف بزند، وقتى زياد حرف مىزند توجهاش به اين سو و آن سو جلب مىگردد و پراكنده خاطر گشته، نمىتواند توجهاش را متمركز سازد. پس دوستان خدا با سكوت ملازمند، چرا كه دلشان پيوسته متوجه اوست و اگر بخواهند حرف بزنند توجهشان پراكنده مىگردد.
(دوستدار من كسى است كه) بر من توكل نمايد و زياد بگريد و كم بخندد و با هواى خود مخالفت كند.
رابطه گريه با محبت خدا
كسى كه در آغاز راه است و مىخواهد در مسير خدا قرار گيرد و محبت او را به سوى خود جلب كند، بايد از خوف خدا گريه كند، چون هنوز پاك نگرديده است و به گناه آلوده است. تا از خوف خدا نگريد و توبه كامل نكند، دلش از آلودگىها و گناه پاكنمىگردد ـ گريهاز خوف خدا چونان آب زلال گناهان را مىشويد ـ و پس از پاك گشتن ازگناهان ورسيدن به محبوب،از شوق وصول ورسيدن بهمحبوب زيادمىگريد.
درباره حضرت شعيب، على نبينا و آله و عليه السلام، آمده است كه ايشان صد سال گريست تا چشمانش نابينا گشت، خداى متعال به او وحى كرد: اى شعيب؛ چرا اينقدر گريه مىكنى؟ اگر از ترس عذاب من مىگريى، من جهنم را بر تو حرام كردم و اگر از شوق بهشت مىگريى، من بهشت را در اختيار تو گذاشتم. حضرت شعيب عرض كرد: خدايا؛ تو مىدانى كه گريه من، نه از ترس جهنم است و نه از شوق بهشت، بلكه به جهت شوق لقاى توست (شكى نيست كه خدا از نهان شعيب آگاه بود و نيازى به پاسخ شعيب نبود، بلكه اين گفتگو از جمله