اسلوب و شيوههاى گوناگون مؤثرتر و دل نشينتر است. به هر جهت اولين ويژگى عابد، ورع و تقوايى است كه او را از محرمات و گناهان باز دارد.
«وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمّا لايَعْنيه» دومين ويژگى سكوتى است كه او را از لغو باز دارد.
سخن گفتن زمانى رواست كه انسان روى آن فكر كند و با در نظر گرفتن فايده آن سخن گويد و الا آنجا كه سخن فايدهاى نمىبخشد و موجب كمال و قرب به خدا نمىشود، بايسته است كه انسان سكوت پيشه سازد.
«وَ خَوْفٌ يَزْدادُ كُلَّ يَوْم مِنْ بُكائِه» سومين ويژگى ترسى است كه روز به روز بر گريه او مىافزايد.
به طور فطرى اگر كسى خوف و ترسى داشته باشد، موقعى كه به عبادت مىايستد و يا موقعى كه قرآن مىخواند و به انذارهاى الهى توجه پيدا مىكند، دلش مىلرزد و اشكش جارى مىشود؛ چون در آن هنگام به ياد گناهان خود افتاده، از ابتلا به عذاب الهى بيمناك مىشود.
مؤمنان كسانى هستند كه چون ذكرى از خدا به ميان آيد، دلهايشان ترسان و لرزان گردد.
«وَ حَياءٌ يَسْتَحْيي مِنّى فىِ الْخَلاء» چهارمين ويژگى حيايى است كه موجب مىگردد در خلوت نيز از من شرم و حيا كند.
اگر كسى خجالت مىكشد در حضور ديگران گناه كند، علت آن حيا از مردم است نه حيا از خدا. البته اين نيز به نوبه خود خوب است و چنين شخصى بهتر است از انسان بىشرمى كه در حضور ديگران نيز از گناه باكى ندارد؛ ولى حياى از خدا مطلوبتر و با ارزشتر است. از آنجا كه خدا خلوت و جلوت ندارد و همه جا حضور دارد، پس اگر در خلوت از خدا حيا كرد، حياى او حقيقى خواهد بود. در روايتى وارد شده كه حضرت سلمان آنقدر با حيا بود كه، در طول عمرش، خجالت مىكشيد به عورتش نگاه كند!