مىداند. همچنين آنان كه چشم دلشان به عالم آخرت باز شده، چنان لذتى را درك مىكنند كه ديگر پرداختن به لذايذ دنيايى برايشان لذتآور نيست، بلكه بدان بدبين مىگردند و چون آنرا مانع از رسيدن به لذتهاى حقيقى و واقعى مىدانند، از آن فرار مىكنند.
بزرگان و اولياى خدا، از آنچه براى ما لذتبخش است و براى رسيدن به آن مقدماتى را فراهم مىسازيم و با روى گشاده از آن استقبال مىكنيم، لذتى نمىبرند، چون كسى كه محبت خدا در دلش جاى گرفت، لذتهاى مادى براى او جاذبه ندارد، بلكه آنها را مانع از ترقى و كمال خود مىشناسد و تنها در حد ضرورت و به عنوان وظيفه شرعى از آنها بهره مىبرد.
«وَ اُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فيها كَما يُحَذِّرُ الرّاعى غَنَمَهُ مِنْ مَراتِعِ الْهَلَكَةِ»
همواره او را از دنيا و آنچه در اوست برحذر مىدارم، چنانكه همواره چوپان، گوسفندان خود را از چراگاههاى مرگآفرين باز مىدارد.
وقتى انسان آن مراحلى را كه بدان اشاره رفت پشت سر گذاشت، خدا مربى او مىگردد و در خطرات و لغزشگاهها يارىاش مىكند و چنانكه چوپان گوسفندان خويش را از علف زارهاى مسموم دور مىكند، او را از دنيا دور مىسازد.
پس وقتى چنين شد، از مردم فرار مىكند و از خانه فانى دنيا به خانه باقى آخرت و از خانه شيطان به خانه خدا منتقل مىگردد.
ما اگر مدتى مردم و صحنههاى دنيوى را مشاهده نكنيم، گويا در زندان گرفتار شدهايم، دلمان مىخواهد مردم را ببينيم، ولو با آنها دوست و رفيق نباشيم. ديدن انسانها و مشاهده صحنههاى دنيا برايمان لذتبخش است و اگر از آن محروم گرديم، چونان زندانى در نهايت رنج و عذاب خواهيم بود، ولى كسى كه دلش مملو از محبت خدا گشته است و چشمش به عالم جاودانه آخرت باز شده، از دنيا و اهل آن فرار مىكند و دلش نمىخواهد آنها را ببيند. تنها مايل به ديدن دوستان و عاشقان خداوند و به گفتگو نشستن با آنهاست و علاقهاى به نشست و برخاست با ديگران ندارد، مگر تكليف و وظيفه ايجاب كند كه به سراغ آنها برود.