اگر محبت به خداوند جانشين محبت به دنيا گشت، وقتى انسان از عبادت، كار، تلاش و انجام وظايف الهىاش فارغ گشت و فراغتى يافت كه با دوستانش بنشيند، محور سخن خدا خواهد بود. از دنيا و زخارف آن مىگذرد و هنگام اشتغال و فراغت، تمام توجهاش به خداست. معمولا در فراغت و بخصوص هنگام خواب چيزهايى توجه انسان را جلب مىكند كه در عمق دل او جاى دارد و هنگام پرداختن به فعاليتهاى روزانه از آنها غافل مىگردد. بنابراين اگر انسان مىخواهد بداند كه در عمق دلش چه مىگذرد و محبوب واقعى او كيست، بنگرد در هنگام فراغت و خواب دلش به چه چيزى بيشتر توجه دارد.
كسانى كه دل به خدا سپردهاند و بدو محبت دارند، چه در هنگام اشتغال به كار و چه هنگام فراغت و استراحت، محور توجه و افكارشان خدا و نعمتهايى است كه او بدانها ارزانى كرده. دوستداران خدا از نعمتهاى ويژهاى برخوردارند كه ديگران از آنها خبر ندارند، تا آنجا كه نعمتهاى ارزانى شده به دنيا داران برايشان بىارزش است.
ميان عاشق و معشوق رمزى است *** چه داند آنكه اشتر مىچراند
گرچه چشم سر كافران كور نيست، ولى چشم دل و باطنشان كور است.
نابيناى واقعى كسى است كه چشم دلش كور است و حقايق را درك نمىكند، ولى كسى كه اهل محبت خداست، خداوند چشم و گوش دلش را باز مىكند و با دل عظمت و جلال خداوندى را مىبيند و در اين صورت امور دنيا برايش پست و حقير مىگردند و براى اودشوار است به امور دنيا توجه كند، چون فرا روى خود عالم بىكرانى را مىنگرد. مثالكور مادرزادى كه چشمش به روى دنيا بازگردد و عالم وسيع دنيا را فرا روى خود ببيند (تا