دارند و حتى ممكن است به جاى يك مدرك، چند مدرك دانشگاهى هم داشته باشند، اما چنان عاشق پولند كه پول و ثروت همه زندگى آنها است و اين علاقه چنان در آنها رسوخ كرده كه نمىگذارد از جايشان تكان بخورند. اين افراد اگر بخواهند يك هزار تومانى به فقيرى كمك كنند دستشان مىلرزد و مرددند كه آيا بدهند يا ندهند، و بالاخره آن قدر دستشان در جيبشان مىماند و اين پا و آن پا مىكنند كه فقير رد مىشود و مىرود و پول در جيبشان مىماند! اين افراد براى خودشان هم استدلالهاى مختلفى مىآورند. براى مثال، گاه كسى مىگويد: چون اين پول يك بسته صد هزار تومانى است اگر هزار تومان آن را بدهم يكى كم مىشود و بسته به هم مىخورد! اما اگر نود و نه هزار تومان هم باشد باز هم نمىدهد و چنين استدلال مىكند كه: اگر هزار تومان ديگر روى آن بگذارم بسته كامل مىشود، پس صلاح نيست چيزى از روى آن بردارم!
انفاق، عاملى اساسى براى مقابله با علاقه به مال
در هر صورت، اين علاقه به مال كه گاه به حد جنونآميزى مىرسد كم و بيش در همه افراد وجود دارد. گاه حتى خود انسان هم متوجه اين اشكال نيست و تصور مىكند كه اين علاقه امرى طبيعى است. در اين ميان، مهم اين است كه ببينيم چه بايد كرد كه اين تعلق و دلبستگى از بين برود يا اصولا از ابتدا از ظهور و پيدايش آن جلوگيرى كنيم.
يكى از راههاى مهمى كه قرآن براى اين كار معيّن كرده «انفاق» است. آدمى اگر بخواهد به مال دلبستگى پيدا نكند، بايد آن را در راه خدا انفاق كند و مالى را كه با زحمت و عرق جبين و كدّ يمين به دست آورده به فقرا و نيازمندان بدهد. در اين كار نيز پول را آنچنان بدهد كه هيچ كس نفهمد و به قول معروف، اگر با دست راست مىهد دست چپش نيز از آن باخبر نشود. قرآن كريم در آيهاى درباره اهميت انفاق چنين مىفرمايد:
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛[1] هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.
در ادبيات عرب گفته مىشود كه «لن» براى نفى ابد است. از اين رو معناى آيه اين