خداوند انسان را نيافريده كه از هوا و هوس و دلخواه خويش تبعيت كند، بلكه تكامل او را در «تسليم خدا بودن» قرار داده است. از اين رو اين فرهنگى كه امروزه در دنيا حاكم و رايج شده و نام آن را «آزادى» گذاشتهاند، صد در صد مخالف اسلام است. «آزادى» در دنياى امروز يعنى من هرچه دلم بخواهد همان بايد بشود و من آزادم كه خواسته دل و هوا و هوسم را جامه عمل بپوشانم. گسترش اين فرهنگ كار را به جايى رسانده كه امروز وقتى پدر و مادرى فرزندشان را از انجام كارى نهى مىكنند پاسخى كه مىشنوند اين است: دوست دارم و دلم مىخواهد، پس انجام مىدهم! متأسفانه اين فرهنگ تا بدان حد بالا گرفته كه اصولا معيار درستى و ارزش، همين امر تلقى مىشود و اين پندار به وجود آمده كه كار درست همان چيزى است كه دل آدمى آن را مىخواهد!
همانگونه كه اشاره كرديم، اين فرهنگ صد در صد برخلاف تعاليم و فرهنگ اسلامى است. اسلام مىگويد: اى انسان، تو بندهاى و بايد بندگى كنى و تسليم خدا باشى؛ پس دل را كنار بگذار و خود را تسليم خدا و خواست او كن و شعار «أَسْلَمْتُ وَجْهِي»[1] را پيشه خود نما.
حج، نمادى از پرورش روح تسليم در انسان
گاهى در ضمن مباحث، مطالبى از برخى بزرگان به خاطرم مىآيد كه شايد ارتباط چندانى هم با اصل بحث نداشته باشد اما براى اداى حق آن بزرگان و بزرگداشت نام و يادشان هم كه شده، بىمناسبت نمىبينم كه آن مطلب را طرح كنم. به مناسبت بحث حاضر نيز مطلبى از مرحوم شيخ علىاكبر تربتى به خاطرم آمد كه نقل آن خالى از فايده نيست.
ايام حج بود و آن عبد صالح خدا ـ كه خداوند درجاتش را عالى گرداند ـ بر فراز منبر در مدرسه فيضيه درباره فلسفه و اسرار احكام حج صحبت مىكرد. مىفرمود: سراسر حج در واقع تمرين بندگى است. مىگويند دور بگرد و طواف كن؛ چشم! به مسعى برو و هروله كن؛ چشم! لباسهاى دنيا و تجمل را از تن در آور؛ چشم! به عرفات برو و زير آفتاب سوزان بمان؛ چشم! شب را در بيابان و كوههاى مشعر الحرام توقف كن؛ چشم! اگر