برتر از ديگران و يك سر و گردن بالاتر از همه ببيند و پيوسته بخواهد ديگران را در مرتبهاى پائينتر از خود قرار دهد، اين روحيه با پرستش و عبوديت سازگار نيست. چنين كسى نمىتواند «خداپرست» شود.
خوشايند مردم و نقش آن در ارزشآفرينى
در پايان باز هم تأكيد مىكنيم كه در بحث ارزشها بايد به منشأ و ملاك و مبناى ارزش توجه كرد. به نظر ما پشتوانه و مبناى ارزش اين نيست كه مردم، يا به اصطلاح عقلا، چيزى را بپسندند و دوست بدارند. اين امر اگر در مواردى موجب ضد ارزش شدن نشود، قطعاً نمىتواند مبنا و ملاك ارزش حقيقى و واقعى باشد. همانگونه كه اشاره كرديم، اگر انسان پيوسته در فكر اين باشد كه كارى بكند كه ديگران او را دوست بدارند و از او راضى شوند، اين بدان معنا است كه همه مردم خداى او هستند. مؤمن كسى است كه فقط نظرش به اين باشد كه چه كارى انجام دهد كه خداى متعال راضى و خرسند شود، گرچه همه مردم آن را نپسندند و از آن دلگير شوند. ما اگر در زندگى انبيا نگاه كنيم، مىبينيم انبيا همينگونه بودند. آنان در راستاى انجام رسالت خود و تبليغ دين الهى سخنانى مىگفتند و مطالبى عنوان مىكردند كه مورد پسند مردم نبود و به همين دليل مردم در مقابل انبيا موضع مىگرفتند و به آنها نسبتهايى، همچون: سفاهت، حماقت، ديوانگى و امثال آن مىدادند. هنگامى كه انبيا مردم را به پرستش خداى يگانه دعوت مىكردند، آنها مىگفتند اعتقاد ما درباره تو اين است كه خدايان ما بر تو خشم گرفته و عقلت را سلب كردهاند كه چنين سخنانى بر زبان مىآورى! مخالفان در بسيارى از موارد فقط به استهزا و توهين و تكذيب هم اكتفا نمىكردند و به برخوردهاى عملى نظير: كشتن، بيرون كردن از شهر و زندانى كردن نيز روى مىآوردند. بديهى است اگر بنا بود انبيا كارى بكنند كه مردم خوششان بيايد، اين روش را در پيش نمىگرفتند و طور ديگرى رفتار مىكردند.
مؤمن موّحد كسى است كه فقط نظرش اين باشد كه چه كارى انجام دهد تا خدا راضى و خشنود شود، و به اينكه ديگران و مردم چه قضاوت و برخوردى خواهند كرد