[چراكه]دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه فروترند.
در هر صورت، مفهوم «فلاح» يكى از مفاهيمى است كه بار معنايى آن شبيه همين مفهوم «تزكيه» است. همانگونه كه پيش از اين توضيح داديم، اين مفهوم در جايى به كار مىرود كه تنگناها و ناهموارىهايى در مسيرى وجود داشته باشد و آدمى بتواند به سلامت از آن عبور كند و به مقصد برسد. از اين رو «مفلحان» كسانى هستند كه براى رسيدن به آن كمالاتى كه لايق و درخور انسان است از موانع و تنگناها گذشته و با نجات از خطرها و مهالك «رستگار» مىشوند.
ارتباط تزكيه، تقوا و فلاح
بنابراين، خداى متعال با به كار بردن اين قبيل مفاهيم، جايگاه و موقعيت انسان را در عالم هستى به او مىفهماند و به وى گوشزد مىكند كه همانند بذرى است كه در دل خاك كاشته مىشود. به اين معنا كه آدمى اگر خود بخواهد، مىتواند استعدادهايى را كه خداوند در او نهاده است به فعليت برساند و رشد و نمو پيدا كند و به كمال برسد. از سوى ديگر نيز اگر بخواهد، مىتواند خويش را ضايع و تباه سازد و به سوى پستى و نابودى سوق دهد.
پس انسان دو راه در پيش دارد. يك راه، راه فلاح است و به رستگارى منتهى مىشود و شرط آن تزكيه است:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها؛[1] هر كس آن [نفس] را پاك گردانيد قطعاً رستگار شد.
به عبارت ديگر، شرط رسيدن به فلاح، تزكيه است و تزكيه نيز امرى است كه در اختيار خود انسان است نه آنكه تابع عوامل جبرى باشد. اين خود آدمى است كه بايد استعدادهايى را كه خداوند در وجود او قرار داده به فعليت برساند و آنها را شكوفا سازد و شرايط رشد و تكامل خويش را فراهم آورد. از سوى ديگر، اين هم كه از فلاح باز بماند و فاسد شود، به اختيار و در دست خود او است.