پيمانشكنى]باز ايستند. چرا با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند پيكار نمىكنيد؟
از سوى ديگر نيز اهميت عهد و پيمان تا آنجا است كه كافر و مسلمان نمىشناسد و خداوند به مسلمانان فرمان مىدهد حتى اگر با كفار و مشركان پيمانى بستهاند، مادام كه آنها پيمان را نقض نكردهاند، بر سر پيمان خويش بايستند و آن را رعايت كنند:
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِين؛[1] چگونه براى مشركان پيمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود، مگر كسانى كه در كنار مسجد الحرام با آنان پيمان بستيد. پس تا با شما [بر سر عهد خود] پايدارند، شما نيز با آنان پايدار باشيد، كه خداوند پرهيزگاران را دوست دارد.
«اداى امانت»، وظيفهاى الهى و انسانى
شبيه اين مسأله در مورد «امانت» نيز وجود دارد. در ميان همه ملل و اقوام، اداى امانت يك ارزش، و خيانت در امانت يك ضد ارزش محسوب مىشود. اين مسأله يكى از بديهيات در حوزه ارزشها به شمار مىرود و هيچ انسانى در آن ترديد ندارد. همه انسانها قبول دارند كه خيانت در امانت امرى نكوهيده و زشت، و درستكارى و امانتدارى امرى نيكو و پسنديده است.
البته به يك معنا و از يك منظر مىتوان گفت كه اداى امانت و درستكارى، خود يكى از مصاديق «وفاى به عهد» است؛ چراكه وقتى كسى امانتى را مىپذيرد، بدين معنا است كه با شخص امانتگذار و امانتدهنده قول و قرار مىگذارد و پيمان مىبندد كه هرگاه خواستى، اين امانت را به تو بازمىگردانم. بنابراين خود امانتدارى نيز نوعى عهد است، اما چون اين عهد اهميت ويژه دارد، آن را به صورت جداگانه ذكر مىكنند. در آيه مورد بحث ما نيز اين دو را از هم جدا كرده و به عنوان دو وصف مهم مفلحان و رستگاران ذكر كرده است: وَالَّذِينَ هُمْ لأَِماناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعُون.
البته در برخى روايات، امانتها و عهدهاى مذكور در اين آيه به امور خاصى تأويل و