جهان خواهد سوخت و اگر از «غسّاق» آن قطرهوارى در اينسو فرو چكد، هيچ موجود زندهاى از بوى ناخوش آن، باقى نخواهد ماند!
پس درك آن عالم در حدّ ما نيست و بايد آنچه از زبان وحى آمده است بر چشم نهيم و بپذيريم...
رابطه دنيا و آخرت
از امورى كه انسان بايد بشناسد تا افعال اختيارى وى شكل مطلوبى پيدا كند؛ شناختىست كه آدمى نسبت به زندگى آيندهى خود دارد.
آيا زندگى، ويژهى همين دنياست يا بعد از اين عالم نيز، زندگى ديگرى خواهد داشت؟
به همين مناسبت به مبحث معاد رسيديم و به اين نتيجه كه هم با برهان نقلى و از راه وحى و هم با برهان عقلى، مىتوان عالم آخرت و معاد را اثبات كرد.
آيا صِرف دانستن اينكه زندگى ابدى داريم، كافىست كه در افعال اختيارى ما در اين جهان، تأثير بگذارد؟ يا اينكه هنگامى مؤثّر است كه بين اين زندگى و زندگى ابدى، رابطهاى موجود باشد؟
اگر كسى معتقد باشد كه آدمى يكدوره زندگى در اين جهان دارد با پروندهى مشخّص كه با مرگ او تمام مىشود و يكدوره دوباره زنده مىشود و زندگى جديدى مىآغازد كه رابطهاى با زندگى قبل ندارد؛ اعتقادِ صرف به چنين حيات مجددّى، تأثير بر كردار او در زندگى نخستين نخواهد گذارد.
اكنون، سؤال اينست كه آيا براستى رابطهاى هست؟
برخى از معتقدان به معاد، مىپنداشتند كه نظام آخرت نيز، چون نظام زندگى دنياست اگر اينجا طلا و نقره اندوختى، در آنسو آنرا همراه خواهى برد و اگر در اينسو فقر بردى، در آنسو نيز مسكين برخواهى خاست. يعنى رابطه را مثبت و مستقيم و بين مزاياى زندگى دنيا و مزاياى زندگى آخرت مىديدند؛ هنوز هم گاهى چون قبرهاى باستانى كشف مىشود؛ زينت و پول و جواهر و حتّى غذا و وسايل در كنار تابوتها، به دست مىآيد.
بى گمان رابطهاى كه قرآن نقل مىكند از اين نوع نيست.
برخى نيز عكس اعتقاد مذكور در فوق را تصوّر كردهاند؛ يعنى پنداشتهاند هر خوشى در دنيا باعث ناخوشى در آخرت خواهد بود و رنجها و محروميّتهاى دنيا موجب سعادت و برخوردارى آخرت خواهد شد. گويى مىپندارند ما دو زندگى داريم و يك «روزى» و رزق. اگر از اين رزق در دنيا بهره ببريم در آخرت نخواهيم داشت؛ و اگر در دنيا استفاده نكنيم، براى آخرت ذخيره خواهد شد!