حقيقي ميشود؛ اصطلاح دوم آن، بعضي از علوم قراردادي را هم دربرميگيرد؛ و اصطلاح سوم آن، مخصوص به معرفتهاي غيرتجربي است و در مقابل علم (معرفت تجربي) بهکار ميرود.
فلسفه طبق اين اصطلاح، شامل منطق، شناختشناسي، هستيشناسي (متافيزيک)، خداشناسي، روانشناسي نظري (غيرتجربي)، زيباييشناسي، اخلاق و سياست ميشود،[1] هرچند در اين زمينه کمابيش اختلافنظرهايي وجود دارد و گاهي فقط به معناي فلسفه اُولي يا متافيزيک بهکار ميرود و بنابراين ميتوان آن را اصطلاح چهارمي تلقي کرد.
واژه فلسفه کاربردهاي اصطلاحي ديگري نيز دارد که غالباً همراه با صفت يا مضافاليه استعمال ميشود، مانند «فلسفه علمي» و «فلسفه علوم».
فلسفه علمي
اين تعبير نيز در موارد گونهگوني بهکار ميرود:
الف) دربارهٔ فلسفه تحققي: اگوست کنت پس از محکوم کردن تفکر فلسفي و متافيزيکي و انکار قوانين عقلي جهانشمول، علوم تحققي را به شش بخش اساسي تقسيم کرد که هريک، قوانين ويژهٔ خود را خواهد داشت. به اين ترتيب رياضيات، کيهانشناسي، فيزيک، شيمي، زيستشناسي، و علمالاجتماع (جامعهشناسي) و کتابي بهنام «درسهايي دربارهٔ فلسفه پوزيتويسم» در شش مجلد نگاشت و کليات علوم ششگانه را با شيوه بهاصطلاح تحققي، مورد بررسي قرار داد و سه مجلد آن را به جامعهشناسي اختصاص داد، هرچند اساس اين فلسفه تحققي را ادعاهاي جزمي غيرتحققي تشکيل ميدهد!
بههرحال، محتواي اين کتاب که در واقع طرحي براي بررسي علوم و بهويژه علوم اجتماعي است، بهنام فلسفه تحققي و فلسفه علمي ناميده ميشود؛
ب) در مورد فلسفه ماترياليسم ديالکتيک: مارکسيستها برخلاف پوزيتويستها، بر ضرورت فلسفه و وجود قوانين جهانشمول تأکيد ميکنند، ولي معتقدند که اين قوانين،
[1] ر.ک: فلسفه عمومی یا مابعدالطبيعه، ترجمهٔ يحيی مهدوی، ص 42؛ خلاصهٔ فلسفه، ترجمهٔ فضلالله صمدی، چاپ هشتم؛ تاريخ فلسفه غرب، ترجمهٔ نجف دريابندری، ج 4، ص 600؛ تاريخ فلسفه، ترجمهٔ عباس زرياب خوئی، چاپ سوم، ص 6؛ فلسفه يا پژوهش حقيقت، ترجمهٔ سيدجلالالدين مجتبوی، ص 20؛ مسائل و نظريات فلسفه، ترجمهٔ بزرگمهر.