کاشف از کثرت وجودات آنهاست، يا اينکه ممکن است چند ماهيت از يک وجود ـ دستکم در مراحل مختلف ـ انتزاع شود؟
بدينترتيب مسئله ديگري دربارهٔ وجود طرح ميگردد که آيا همانگونه که ماهيات تام، و بهخصوص ماهيات بسيط با هم متباين و از يکديگر منعزل و متمايز هستند، وجودات آنها هم ضرورتاً با هم متباين و از يکديگر منعزلاند، يا ممکن است بين آنها نوعي وحدت که مخصوص وجود است حکمفرما باشد؟
ولي پيش از آنکه به متن اين مسئله بپردازيم، لازم است توضيحي پيرامون کاربرد واژه «وحدت» در مورد وجود بدهيم.
وحدت در مفهوم وجود
وحدت و کثرت مفهومي اختصاصي به ماهيات ندارد، هرچند اصطلاح «وحدت نوعي» و «وحدت جنسي» مختص به آنها ميباشد، بلکه هر مفهومي گرچه از قبيل معقولات ثانيهٔ فلسفي يا منطقي باشد، مباين با مفهوم ديگر بوده، هريک از آنها متصف به «وحدت» و مجموع آنها متصف به «کثرت» ميشود، و مخصوصاً تعدد و کثرت مفاهيم در مشترکات لفظي، و وحدت مفهومي در مشترکات معنوي، کاربرد زيادي دارد.
مفهوم وجود نيز که از معقولات ثانيهٔ فلسفي بهشمار ميرود، مباين با ساير مفاهيم است و چنانکه در درس بيست و دوم گذشت، مفهوم واحدي است که مشترک معنوي بين مصاديق مختلف ميباشند.
اين مفهوم نهتنها مانند ماهيات مرکب، منحل به جنس و فصل نميشود، بلکه بهواسطهٔ بساطتي که دارد از هرگونه ترکيب ديگري نيز مبرّاست. از سوي ديگر بهعنوان جنس يا فصل، جزء هيچ ماهيتي بهشمار نميرود؛ زيرا از قبيل مفاهيم ماهوي نيست. حاصل آنکه هرچند مفهوم وجود داراي وحدت نوعي يا وحدت جنسي نيست، اما مانند ساير معقولات ثانيه متصف به وحدت مفهومي ميشود، چنانکه مقتضاي اشتراک معنوي آن است.