در درس قبل از حکما نقل کرديم که ماهيت هر موجودي در خارج، مخلوط با عوارض مشخصه است و ماهيت صِرف و خالص، تنها در ذهن تحقق مييابد. با توجه به اين نکته، دو اعتبار براي ماهيت در نظر گرفته ميشود: يکي ماهيت مقيده يا مخلوط که در خارج تحقق مييابد، و ديگري ماهيت مجرده که فقط در ذهن قابل تصور است. اعتبار اول را «اعتبار بشرط شيء» و دومي را «اعتبار بشرط لا» مينامند و مقسم آنها را اعتبار ديگري براي ماهيت ميشمرند و آن را «اعتبار لا بشرط» ميخوانند که نه حيثيت خارجيت و اختلاط با عوارض يا (تقيد به وجود) در آن لحاظ شده، و نه حيثيت ذهنيت و خالي بودن از عوارض (يا از وجود خارجي)، و آن را «کلي طبيعي» مينامند، و معتقدند که چون کلي طبيعي هيچگونه قيد و شرطي ندارد، نه قيد اختلاط و نه قيد تجريد، ازاينرو با هر دو اعتبار ديگر جمع ميشود؛ يعني هم در خارج همراه با ماهيت مقيده هست و هم در ذهن همراه با ماهيت مجرده. به همين مناسبت ميگويند: «الماهيهٔ من حيث هي ليست الاّ هي، لا موجودهٔ ولا معدومهٔ، ولا کلّيهٔ ولا جزئيّهٔ»؛ يعني هنگامي که توجه ما به خود ماهيت باشد و هيچ حيثيت ديگري را در نظر نگيريم، تنها مفهومي را خواهيم داشت که نه متضمن معناي وجود است و نه معناي عدم، و نه معناي کلي بودن را دربردارد و نه معناي جزئي بودن را، از اين جهت هم متصف به وجود ميشود و هم متصف به عدم، و هم متصف به کلي ميگردد و هم به جزئي، ولي بهعنوان صفاتي که خارج از ذات آن ميباشند. به ديگر سخن، همه اين اوصاف بهطور حمل شايع بر ماهيت لا بشرط (کلي طبيعي) حمل