يکي ديگر از مباحثي که پيرامون مفهوم وجود مطرح شده، اين است که آيا وجود به معناي واحدي بر همه موجودات حمل ميشود و به اصطلاح مشترک معنوي است، يا اينکه داراي معاني متعددي ميباشد و از قبيل مشترکات لفظي است؟
منشأ اين بحث از آنجاست که گروهي از متکلمين پنداشتهاند که وجود را به معنايي که به مخلوقات نسبت داده ميشود، نميتوان به خداي متعالي نسبت داد. ازاينرو بعضي گفتهاند که وجود به هر چيزي نسبت داده شود، معناي همان چيز را خواهد داشت؛ مثلاً در مورد انسان، معناي انسان را دارد و در مورد درخت، معناي درخت را. بعضي ديگر براي آن، دو معنا قائل شدهاند: يکي مخصوص خداي متعالي، و ديگري مشترک بين همه مخلوقات.
خاستگاه اين شبهه، خلط بين ويژگيهاي مفهوم و مصداق است، يعني آنچه در مورد خداي متعالي قابل مقايسه با مخلوقات نيست، مصداق وجود است نه مفهوم آن، و اختلاف در مصاديق، موجب اختلاف در مفهوم نميشود، و ميتوان خاستگاه آن را خلط بين مفاهيم ماهوي و فلسفي دانست، به اين تقرير: هنگامي وحدت مفهوم، نشانهٔ ماهيت مشترک بين مصاديق است که از قبيل مفاهيم ماهوي باشد، ولي مفهوم وجود از قبيل مفاهيم فلسفي است و وحدت آن فقط نشانهٔ وحدت حيثيتي است که عقل براي انتزاع آن در نظر ميگيرد و آن عبارت است از حيثيت طرد عدم.
فلسفه اسلامي در مقام رد قول اول بياناتي ايراد کردهاند، ازجمله آنکه اگر وجود بر